پزشکی 89 مشهد (دکتر شاهین فر)
« و اوست کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد » (شعرا: 79 و 80) 
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پزشکی ۸۹ شاهین فر مشهد و آدرس med-iaum89.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته ,در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار می گیرد.





امتحان اناتومی به احتمال از ۵شنبه به ۲شنبه ی بعدش میره !!!

چون شاید ۵ شنبه تعطیل باشه

[ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 14:4 ] [ آ.ح ]

رئيس دانشگاه : روزگارم بد نيست تكه ناني دارم

استاد: صدايش گرم و نايش گرم سكوتش ساكت و گيرا،
چوبدستي منتشا مانند در دستش

مدير گروه: آيا بود كه گوشه چشمي به ما كنند.

آموزش دانشگاه: مانده ام در چاه زندان پاي بست
همين چاهم كه گيرد جز تو دست؟

انتظامات: چه كسي مي خواهد من و تو ما نشويم

كميته انظباطي : همگان خاموش !!

تلفن عمومي دانشگاه: گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت

امورازدواج دانشجويي : دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندرآن ظلمت شب آب حياتم دادند

سرويس دانشگاه‌:اسب حيوان نجيبي است

دانشجوي متاًهل: كجا بودم كجا رفتم كجايم
من نمي دانم به تاريكي در افتادم ره روشن نمي دانم

دانشجوي ممتاز: بوديم و كسي پاس نمي داشت كه هستيم
باشد كه نباشيم و بدانند كه بوديم

دانشجوي ترم آخر: به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم

دانشجوي ترم اول: ليك ، خوشبختانه آخر، سر پناهي يافتم

دانشجوي مشروطي: دست ها مي سايم تا دري بگشايم

دانشجوي اخراجي: به خدا كه هيچ كس را ثمر انقدر نباشد
كه به روي نا اميدي ، در بسته باز كردن

همكلاسي: تو كه نوشم نه اي ، نيشم چرايي؟
تو كه يارم نه اي ، پيشم چرايي؟

مراحل انتخاب واحد و ثبت نام: قصه است اين ، قصه، آري قصه درد است

دانشجوي ترم بالا خطاب به دانشجوي ترم پايين : به كجا چنين شتابان؟

فارغ التحصيلي: تو را من چشـــــــــــــــــــــــ ـــــــــم در راهــــــــــم

فارغ التحصيل: مانده پاي آبله، از راه دراز، بر در دهكده مردي تنها
كوله بارش بر دوش

[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 20:3 ] [ آ.ح ]

نمیدونم وقتی شنیدیم مادر بزرگوار آقای نجار باشی فوت کردند چه حسی داشتیم..

همه متاَسریم و نمیدونم چی بگم و از کجا...!

میشه همین الآن براشون یه فاتحه بفرستی؟!

مراسم یاد بودی براشون برگزار میشه که شاید برای تسلی خاطر مسئول و همه کاره بخش آناتومیمون به عنوان کوچکترین کاری که از دستمون بر میاد بتونیم تو مراسم شرکت کنیم!

بلوار مطهری شمالی - بین 11 و 13 - مسجد امام علی

شنبه 10 اردیبهشت - ساعت 16-18

 

میاید دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرسی

ببخشید جمله بندیام هم خ داغون بود! نمیدونستم چی باید بگم!!!

[ پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 16:28 ] [ آ.ح ]

اين بازي به طرز شگفت آوري دقيق است! البته به شرطي كه تقلب نكنيد!
فقط به دستور العمل عمل نمايد و تقلب نكنيد، در غير اين صورت نتيجه درست از آب در نخواهد آمد!
اين بازي نتيجه خنده دار و در عين حال شگفت انگيزي خواهد داشت!
پيام را يكجا تا پايا ن نخوانيد بلكه مرحله به مرحله پيش برويد و عين دستورالعمل انجام دهيد!
نكته: زماني كه مي خواهيد اسامي را بنويسيد اطمينان حاصل كنيد كه اشخاصي هستند كه شما آنها را مي شناسيد (تبصره ازنويسنده: يعني اسم الكي يا بيخودي ننويسيد!!!)
مهم: همچنين به ياد داشته باشيد كه به هنگام نوشتن اسامي و عمل كردن به دستورالعمل از احساس و غريزه خود استفاده كنيد و بي خودي و بيش از حد فكر نكنيد بلكه آنچه كه در آن لحظه به ذهن تان مي آيد را بنويسيد!
با زهم بايد گفته شود كه به آرامي و مرحله به مرحله به انتهاي متن برويد در غيراين صورت نتيجه درست نخواهد بود!
خب حالا يك قلم و يك برگ كاغذ آماده كنيد.

- اول از هر چيز اعداد 1 تا 11 را به صورت ستوني زير هم بر روي كاغذ بنويسيد.
-سپس در جلوي ستون 1 و 2 هر عددي را كه مايليد بنويسيد.
- حال در جلوي رديف 3 و رديف 7 نام شخصي را از جنس مخالف بنويسيد.(اسامی متفاوت باشند)

قرار نشد به پايين نگاه كنيد! تقلب ممنوع !!

- نام اشخاصي را كه مي شناسيد (دوست ،یا اعضاي خانواده ) در جلوي
رديف هاي 4، 5 و 6 بنويسيد.
- در رديف هاي 8، 9، 10 و 11نام چهار ترانه (آهنگ) را بنويسيد (در جلوي هر رديف نام يك ترانه)

و حالا كليد رمز گشايي اين بازي:

- عددي را كه در رديف 2 نوشته ايد مشخص كننده تعداد اشخاصي است كه شما بايد درباره اين بازي به آنها بگوييد!
- شخصي كه نامش در رديف 3 قيد شده كسي است كه شما عاشقش هستيد!!!
- شخصي كه نامش در رديف 7 قيد شده كسي است كه شما دوستش داريد ولي با هم نمي سازيد.

- شخص شماره 4 کسي است كه شما بيش از همه به او اهميت ميدهيد!
- شخص شماره 5 کسي است كه شما را بسيار خوب مي شناسد.
- شخصي كه نامش در رديف 6 قيد شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسي) شماست!
- آهنگ قيد شده در رديف 8 با شخص شماره 3 تطبيق مي كند (مرتبط است)!!!
- آهنگ شماره 9 آهنگي براي شخص شماره 7 است!
- آهنگ شماره 10 آهنگي است كه بيش از همه افكار شما را بازگو مي كند!
- و بالاخره شماره 11 آهنگي است كه مي گويد شما در باره زندگي چه احساسي داريد!!!!
واقعا شگفت آور است نه؟! ولي به نظر مي آيد كه درست باشد!
خب چطور بود؟

[ پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 16:4 ] [ آ.ح ]

بارسلونا تیمی بود که به دستان یک فوتبالیست سوئیسی در ایالت کاتالونیا،واقع در شرق اسپانیا تاسیس شد ولی به سرعت تبدیل به نمادی شد برای سر دادن فریاد علیه استبداد حاکم در اسپانیا. بارسا علاوه بر اینکه یک سنگر ورزشی است،بدر بسیاری از لحظات حیات خود آمیزه هایی از سیاست،فرهنگ و هنر را نیز در بر گرفته است. حیات بارسا با اتفاقات بزرگی چون جنگ داخلی اسپانیا،دیکتاتوری فرانسیس فرانکو،ترور روسای باشگاه و دستگیری و به زندان افتادن بسیاری از بازیکنان به دلایل اختلافات قومی بارسا با حکومت مرکزی اسپانیا در آمیخته است. جنبشی که پس از پیروزی 5بر صفر بارسا بر رئال مادرید در سانتیاگو برنابئو به دستان یوهان کرویف هلندی شکل گرفت،در اندکی بیش از یکسال منجر به سقوط یکی از مخوف ترین دیکتاتوریهای قرن بیستم اروپا شد.
استادیوم کامپ نو که یکی از مجهزترین استادیومهای اروپا به شمار میرود از زمان بازگشایی خود یعنی 24 سپتامبر 1957 همواره مقری بوده است برای ابراز انسجام و اتحاد کاتالانها.
بارسلونا در تمامی دوران حیات خود به فرهنگ اصیل ایالت کاتالونیا و زبان کاتالان به شدت پایبند بوده است.

 
بارسا محل نشو و نما و رشد بسیاری از بازیکنان بزرگ تاریخ فوتبال است. آلکانترا،کوبالا،کرویف،مارادونا،کومان،روماریو،استویچکف،رونالدو،ریوالدو،رونالدینیو و لیونل مسی چهره های شاخصی هستند که فوتبالشان را در بارسا به اوج رسانده اند اما فراتر از این چهره ها بارسا همواره به بازیکنان اصالتا کاتالان خود نیز شهره بوده است. چهره هایی چون جوزپ سامیتیر،ویسنس پیرا،جوزپ اسکولا،سسار رودریگس،جواکیم ریفه،مانوئل آسنسی،میگلی،جوزپ گواردیولا،کارلس پویول و چابی هرناندز به عنوان پرچم داران تعصب کاتالونیا،ستارگان درخشان آسمان بارسلونا خواهند بود.
 
**Viva Barca

[ سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 22:10 ] [ آ.ح ]

خرسندیا : جزوه گفتی و ننوشتم / پرسیدی و نخواندم / امتحان گرفتی و افتادم

خرسندیا : ترسانم از نمره خود مرا بپاس با کوییز خود

خرسندیا : ما را نمره ای ده که آن به و مگذار ما را به سوال و جزوه 

خرسندیا : بر جوابهای ما جز چک مارک صحیح روا مدار 

 خرسندیا : امتحان به سر شد ولی تقلب نشد

خرسندیا : چه غم دارد آن کس که امتحان را پاس است و که را شاید که رفرنس را خواند

خرسندیا : اگر افتاده ایم پاسمان کن و اگر پاسیم بیستمان کن...

 خرسندیا:....

زبان وبلاگ ندارد سر بیان امتحان    وگرنه شرح دهم با تو داستان امتحان

[ یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 18:19 ] [ آ.ح ]

۱.طرف بیوشیمی پاس نمی شده سر قیمت رفرنس فیزیولوژی چونه می زد

۲.حالا اسنل بیار آناتومی پاس کن

۳.تقلب گیرش نمی یاد وگرنه معدلش الفه

۴.حال نداشت جزوه بافت رو بخونه یه جان کوئیرا هم گرفته بود دستش

۵.خودش پاس نمی شد به 3 نفر قول تقلب داده بود

۶.یه سوالیهایی برات طرح کنم که نصفش تشریحی باشه نصفش جا خالی

۷.دانشجو مراقب بالا سرش بود می گفت : تقلب اشکال شرعی داره

۸.هرکه چشمش تیز نمره اش بیشتر

۹.نمره که از 10 گذشت چه 11 چه 20

۱۰.پاسخنامه بغلی سیاه ما برگه سفید می گردیم

۱۱.دانشجو باید تقلب پیدا کنه تقلب که دانشجو رو پیدا نمی کنه

۱۲.پاس شدن در دانشگاه تفسیر این دو حرف است:
با دوستان تقلب با مراقب مدارا

۱۳.یواش بگو یواش بگیر تا مراقب شاخت نزنه

۱۴.تقلب نکرده و برگه پاره شده

از خرخون تقلب کردن غنیمته

۱۵.تربیت بدنی خودش چیه که جزوش چی باشه

۱۶.اگه بیوشیمی خیر داشت اسمشو می ذاشتن خیر ا...

۱۷.اول معدل الفت رو ثابت کن بعد ادعای 24 واحد کن

۱۸.آناتومی عمومی خوان سر و گردن خوان می شه

۱۹.از هول جزوه افتاد گیر رفرنس

۲۰برگه ام رو ببین نمره ام رو نپرس

[ جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 22:31 ] [ آ.ح ]

 

  تولد دکتر سحر رو بهش تبریک می گیم و از ته دل براش ۱۲۳ سال زندگی ِ عالی رو آرزو می کنیم....!

                   

                  سحر جون تولدت مبارک...! 

[ جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 10:23 ] [ آ.ح ]

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد. به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.  اما اون توجهی به این مساله نمیکرد.

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم. بهم گفت: "متشکرم داداشی". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط  "داداشی"  باشم.  من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

تلفن زنگ زد. خودش بود.  گریه می کرد.  دوستش قلبش رو شکسته بود.  از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه.  بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: "متشکرم داداشی". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده، اون نمیخواد با من بیاد". من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه "خواهر و برادر". ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید. من پشت سر اون، کنار در خروجی، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم داداشی، شب خیلی خوبی داشتیم". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

 یه روز گذشت، سپس یک هفته، یک سال... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت: "تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

 نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت: "تو اومدی ؟ متشکرم" میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

 سالهای خیلی زیادی گذشت. به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود: " تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما... من خجالتی ام... نمی‌دونم... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره..... ای کاش این کار رو کرده بودم...........

[ پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 19:29 ] [ آ.ح ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پزشکی چنین فرمودند:« خداوند طبیب است و تو یاری مهربان هستی، طبیب درد، کسی است که آن را آفریده است ».
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 168
بازدید کل : 252788
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 1172
تعداد آنلاین : 1

.