پزشکی 89 مشهد (دکتر شاهین فر)
« و اوست کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد » (شعرا: 79 و 80) 
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پزشکی ۸۹ شاهین فر مشهد و آدرس med-iaum89.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته ,در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار می گیرد.





سلام

به پیشنهاد بچه ها (چه قبلا چه الان) صندلی داغ با اسم مستعار راه میفته!، فقط واسه این که حرفارو راحت تر بزنیم(البته هرکی مایل بود می تونه با اسم خودش سوال بپرسه)

قانون1:به هم توهین نکنیم،همدیگرو مسخره نکنیم و...

قانون2:یه نفر با چند تا اسم مستعار مختلف، سوال نپرسه...

قانون3:تو برگزاری صندلی داغ همه نقش دارن و همه مسئولن...

این قوانین صندلی اوله که اگه بچه ها همکاری کردن و همه چی خوب پیش رفت بازم ادامه میدیم در غیر این صورت روش کار عوض میشه...

من اسم 8 نفرو که دفه ی قبل کاندید شدن تو لیست نظرسنجی گذاشتم(لیست نظرسنجی پایین msg box سمت چپ وبلاگه) تا 10 روز وقت هست که نظر بدیم(اگه زیاده بگین تا کم شه) هر کی دوس داره اسمش به لیست اضافه شه یا از لیست حذف شه خبر بده.

در پایان 10 روز کسی که بیشترین رای رو اورد مهمون صندلی داغ میشه!

دوستانی که با همه ی قوانین موافقن میتونن تو نظرسنجی شرکت کنن!

ممنون از همکاری با وبلاگ خودتون!

[ پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:داغ,,,, ] [ 12:21 ] [ آ.ح ]
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ،
شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.(رخشان بنی اعتماد)
[ پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:, ] [ 9:27 ] [ آ.ح ]

 

همکلاسیای خوب سلام
بچه ها یه سری پیشنهاد داشتن که قرار شد همه در جریان قرار بگیرن:
 

 
 
1)    یه یوزر و پسورد عمومی با نام پزشکی 89 داشته باشیم که حرفایی که مال همه ی بچه هاست نه شخص خاصی یه نفر به نمایندگی از طرف همه بنویسه!

 

 
 
User: pezeshki89
pass: 
 

( واسه پسورد شماره کلاس اناتومی سروگردن استاد عرفانیان رو وارد کنین تا ان شاءالله بعد عید که همو دیدیم عوض شه)
 
2)    خبر خوب بعدی اینکه ازین به بعد نظرات خصوصی هر پست ، به E-mail خود نویسنده ی پست ارسال میشه(دیگه راحت باشین!!!!)
 
 

 
 
3)    بچه ها موافقین اولین صندلی داغ تو عید باشه؟؟!!

بیاین همین جا رای بدین( تا جایی که من می دونم تو رای گیری قبلی از دخترا سحر و از پسرا آقای شایان فر بیشترین رای رو اوردن)
 
 4) ... دیگه یادم نمیاد!
 
یه تشکر خیلی ویژه از همه ی اونایی که که وبلاگو آپ میکنن، چرا از بقیه خبری نیس؟؟؟
 
امسال کلا سال خوبی بود متفاوت با همه ی سالایی که تا الان داشتیم کنکور، ورود به دانشگاه و... پارسال این موقع رو یادتونه ؟؟؟؟!!!!! سخت بود اما گذشت...
 

پیشاپیش عیدتون مبارک!!!
 
 
 

 

[ چهار شنبه 25 اسفند 1389برچسب:اطلاعیه, ] [ 11:35 ] [ آ.ح ]

در اسفند ماه هر سال مردانی از شرق به پا میخیزند تا از پنجره ها آویزان شده و دستمال به دست شیشه ها را پاک کنند ...!

 

    پیشاپیش عید همه ی هم کلاسی های عزیزم مبارک ...!

[ جمعه 20 اسفند 1389برچسب:, ] [ 16:30 ] [ آ.ح ]

سلام

در طول دوران تحصیل همیشه مشکلاتی بوده و خواهد بود کاریش هم نمی شه کرد

واسه همفکری تصمیم گرفتم یه نظر سنجی راه بندازم

سوال :

به نظر شما چرا سر کلاس  پفک خوردن سخته؟؟؟؟

1 – پوستش خش خش می کنه ردیف جلویی می فهمن می گن ما هم می خواییم

2 – دست آدم پفکی می شه وقتی می خواد با موبایلش اس ام اس بده گوشیش کثیف می شه

3 – بعد از خوردن آب لازمه سر کلاس هم آب گیر نمی یاد(به استثناء افراد مجهز )

4 – ممکنه با بغل دستی سر آخرین دونه دعوا سر بگیره

5 – چون سعی می کنیم تند تند بخوریم ممکنه بپره تو گلومون

6 – اگه بعد از کلاس قرار باشه بریم سلف اشتهامون کور می شه

7 – ممکنه وقتی حواسمون نیست اونی که پشت سرمونه بسته رو بقاپه (البته این خطر از جانب جلویی و کناری هم انسان رو تهدید می کنه ولی با احتمال کمتر)

8 – چون بسته چی توز موتوری اشتها رو تحریک می کنه اگه بچه ها ببینن همهمه می افته استاد فکر می کنه موش اومده تو کلاس

9 – ممکنه موقع خوردن استاد ببینه و مجبور بشیم پفک رو از تو حلقمون برگردونیم

10 – اصلا استاد بفهمه

11 – سایر (لطفا کامل توضیح بدین)

[ جمعه 21 اسفند 1389برچسب:, ] [ 15:48 ] [ آ.ح ]

رده بندی جدید بهترین دانشگاههای دنیا از نظر تعداد و کیفیت اساتید: 1. زندان اوین. 2. دانشگاه هاروارد. 3. دانشگاه آکسفورد

 

به دو دلیل زنها فوتبالیست نمیشن: ۱٫عمرا ۱۱ تا زن یجور لباس بپوشن ! ۲٫عمرا بازی بعدی همون لباسو بپوشن!!
[ پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, ] [ 20:16 ] [ آ.ح ]

...........
رفتم دستکش هام رو عوض کنم، نمیدونم تا برگردم چه بلایی سر خودش آورد ...که اینطوری گریه میکرد! پرسیدم آخه کجات درد میکنه کوچولو؟...بدون وقفه میگفت: «تقی.....تقی!»
...پرستار رو صدا زدم، ولی اونم نتونست متوجه بشه که این بچه چش شده ...بچه هم که ول کن نبود و دائم تقی تقی میکرد! گفتم تقی جان آروم باش! مرد که گریه نمیکنه!! پرستار گفت اسمش که تقی نیست آقای دکتر! تو پرونده اش نوشته رامتین! گفتم خب شاید تو خونه تقی صداش می کنند!!...اونم زد زیر خنده!
ازش خواهش کردم مادر بچه رو صدا کنه، تا بخش رو روی سرمون خراب نکرده!!
مادرش که اومد ، یه چسب زخم خواست و چسبوند رو "انگشت شست" اش ،بعد هم دلداری اش داد و آرومش کرد
گیج شده بودم! پرسیدم قضیه چی بود؟...
مشخص شد تو مهدکودک ، اسم امام ها رو به ترتیب انگشت های دست، به این ها یاد میدن،... این بچه هم که انگشت شست اش مونده بود لای دسته صندلی و درد گرفته بود، برای همین هم وقتی ازش می پرسیدیم کجات درد میکنه ، همش میگفت: ""تقی""

[ پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, ] [ 20:2 ] [ آ.ح ]

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو... میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.

خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی... آخه ... کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت !!!!

[ پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, ] [ 19:49 ] [ آ.ح ]

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی.

دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو. این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی.
اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوش بحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی.

 

[ پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, ] [ 2:38 ] [ آ.ح ]

شنبه:

همون لحظه که وارد دانشگاه شدم منوجه نگاه سنگينش شدم.
هر جا که مي رفتم اونو مي ديدم. يکبار که از جلوي هم در اومديم نزديک بود به هم بخوريم صداشو نازک کرد و گفت:‍« ببخشيد» من که مي دونستم
منظورش چي بود. تازه ساعت ?:?? هم که داشتم برد را مي خوندم آمد و پشت سرم شروع به خوندن بُرد کرد.
آره دقيقآ مي دونم منظورش چيه اون مي خواد زن من بشه. بچه ها مي گفتن اسمش مريمه. از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون، تصميم گرفتم باهاش ازدواج کنم

يکشنبه:

امروز ساعت ? به دانشگاه رفتم. موقع رفتن تو سرويس يه خانمي پشت سرم نشسته بود
و با رفيقش مي گفتن و مي خنديدن. تازه به من گفت:« ببخشيد آفا مي شه شيشه ي پنجرتونو ببندين.
من که مي دونستم منظورش چي بود. اسمش رو مي دونستم اسمش نرگسه.» مثه روز معلوم بود که با اين خنديدن مي خواد دل منو نرم کنه که بگيرمش.
راستيتش منم از اون بدم نمي آد از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون، تصميم گرفتم با نرگسم ازدواج کنم

دوشنبه:

 امروز به محض اينکه وارد دانشگاه شدم سر کلاس رفتم.
بعد از کلاس، مينا يکي از هم کلاسيهام جزوه ي منو ازم خواست. من که مي دونم منظورش چي بود.
حتمآ مينا هم علاقه داره با من ازدواج کنه.
راستيتش منم از مينا بدم نمي آد. از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون، تصميم گرفتم با مينا هم ازدواج کنم

 سه شنبه:

 امروز روز خوبي نبود نه از مريم خبري بود نه از نرگس نه از مينا.
فقط يکي از من پرسيد:« آقا ببخشيد امور دانشجويي کجاست؟.» من که مي دونم منظورش چيه. ولي تصميم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کيفش آبي رنگ بود احتمالا استقلاليه وقتي جريانو به دوستم گفتم به من گفت:« اي بابا بدبخت منظوري نداشته. »
ولي من مي دونم رفيقم به ارتباط بالاي من با دخترا حسوديش مي شه. حالا به کوري چشم دوستم
هم هر جور که شده با اين يکي هم ازدواج مي کنم.

چهارشنبه:

 امروز وقتب که داشتم وارد سلف مي شدم يه مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه
ما اردو اومدن. يکي از دختراي اردو از من پرسيد:« ببخشيد آفا! دانشگاه پرستاري کجاست؟»
من که مي دونستم منظورش چيه. اما تو کار درستيه خودم موندم که چه طور دختر ساوجي هم منو شناخته
و به من علاقه پيدا کرده. حيف اسمش رو نفهميدم. از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون.
تصميم گرفتم هر طور شده پيداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکي گناه داره که از عشق من پير بشه

پنج شنبه:

يکي از دوستاي هم دانشگاهيم به نام احمد منو به تريا دعوت کرد.
من که مي دونستم از اين نوشابه گرفتن منظورش چيه! مي خواد که من بي خيال مينا بشم. راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون عمرآ قبول کنم.

جمعه:

 امروز صبح در خواب شيريني بودم که داشتم خواب عروسيه بزرگ خودمو مي ديدم.
عجب شکوه و عظمتي بود داشتم انگشتمو تو کاسه ي عسل فرو مي بردم که ... مادرم يهو از خواب بيدارم
کرد و بهم گفت که برم چند تا نون بگيرم. وقتي تو صف نونوايي بودم دخترخانمي ازم پرسيد:
«ببخشيد آقا صف ? تايي ها کدومه؟» من که مي دونم منظورش چي بود اما عمرآ باهاش ازدواج کنم.
راستش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون من از دختري که به نونوايي بياد خيلي خوشم نمي آد.

شنبه:

 امروز صبح زود از خواب بيدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بيافتم که مادرم گفت:
« نميخواد دانشگاهبري. امروز جواب نوار مغزت آمادست. برو از بيمارستان بگير.»... وقتي به آزمايشگاه رسيدم
از خانم مسئول آزمايشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت: «آقا لطفآ چند دقيقه صبر کنيد.»
من که مي دونستم منظورش چيه .... حتما ميدونه ميرم دانشگاه واز من خوشش اومده...

[ چهار شنبه 18 اسفند 1389برچسب:, ] [ 16:2 ] [ آ.ح ]

دوستان عزیز

اگر جنبه ندارید لطفا شعور داشته باشید و وارد نشوید  .....

 

 

اگر هردو رو دارید بگید تا براتون چیزهایی کاربردی بزاریم شاید بدرد ایندتون بخوره


ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, ] [ 16:13 ] [ آ.ح ]
فکر کردم با مشکلاتی که بخاطر همکاری زیاد مسئولین دانشگاه سر حذف و اضافه داشتیم چند قانون کاربردی رو یاداوری کنم تا در مورد تعطیل کردن کلاسها زودتر اقدام کنیم امیدوارم این قوانین در زندگیتون بدرد بخور واقع بشه..........
ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, ] [ 15:31 ] [ آ.ح ]

 

 
 8 مارس، روز جهانی زن مبارک!
 
راستش در جریان نیستم روز جهانی مرد هم هست یا نه, به هرحال اونم مبارکه !
(من روز زن یادم نبود پریسا جون یادمون انداخت.)
 
[ سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:روز زن, ] [ 14:2 ] [ آ.ح ]

------------------------------
{تکراریه؟، می دونم... ولی آدمم فراموش کاره...}


FROGS
قورباغه ها

Once upon a time there was a bunch of tiny frogs..... Who arranged a running
competition.
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
هم مسابقه ی دو بدند .

The goal was to reach the top of a very high tower.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .

A big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the
contestants . ...
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ...

The race began ....
و مسابقه شروع شد ....

Honestly,no one in crowd really believed that the tiny frogs would reach the
top of the tower .
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک
برج برسند ..

You heard statements such as:
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :

'Oh, WAY too difficult!!'
' اوه,عجب کار مشکلی !!'

'They will NEVER make it to the top .'
'اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند

or:
یا :

'Not a chance that they will succeed.. The tower is too high!'
'هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه !'

The tiny frogs began collapsing. One by one....
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند ...

Except for those, who in a fresh tempo, were climbing higher and higher....
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند ...

The crowd continued to yell,  'It is too difficult!!! No one will make it!'
جمعیت هنوز ادامه می داد,'خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه !'

More tiny frogs got tired and gave up....
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف
...

But ONE continued higher and higher and higher....
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر ....

This one wouldn't give up!
این یکی نمی خواست منصرف بشه !

At the end everyone else had given up climbing the
tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort, was the only
one who reached the top!
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید !

THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to
know how this one frog managed to do it?
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو
انجام داده؟

A contestant asked the tiny frog how he had found the strength to succeed
and reach the goal?
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟

It turned out ....
و مشخص شد که ...

That the winner was DEAF!!!!
برنده ی مسابقه کر بوده !!!

The wisdom of this story is:
Never listen to other people's tendencies to be negative or pessimistic.
...  because they take your
most wonderful dreams and wishes away from you -- the ones you have in
your heart !
*Always think of the power words have **.
**Because everything you hear and read will affect your actions*!
نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که :
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته
دلتون آرزوشون رو دارید !
همیشه به
قدرت کلمات فکر کنید .
چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره

Therefore:
پس :

*ALWAYS be**....*
همیشه ....

*POSITIVE**!
*مثبت فکر کنید !

*And above all**:*
و بالاتر از اون

*Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill your dreams* !
کر بشید هر وقت کسی خواست به شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید
رسید !

Always think:
و هیشه باور داشته باشید :

*God and I can do this **!
*من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم

*Pass this message on to 5 'tiny frogs'  you care about* .
این متن رو به 5 "قورباغه كوچولو"  که براتون اهمیت دارند بفرستید .
Give them some motivation!! !
به اون ها کمی امید بدید !!

Most people walk in and out of your life......but FRIENDS Leave footprints
in your heart
  آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن... ولی
دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاشت


*موفق باشيد*:)

[ یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, ] [ 1:40 ] [ آ.ح ]

دوستان عزیزتوجه فرمایید در ایران تن ماهی استفاده نکنید

این گزارش را تا انتها بخوانید  

محمد رضا لطفی، مدیر گروه بیولوژیکی دریایی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران گفته است که عده ای از صیادهای صنعتی گاهی "جسد دلفین های مرده را به سردخانه بنادر می دهند و حتی از گوشت فاسد آن ها کنسرو تن تولید می شود."

 

آقای لطفی گفته است که مسئولیت کنترل سردخانه های بنادر به عهده اداره شیلات است، اما مسئولان شیلات و وزارت بهداشت ایران تاکنون نسبت به این خبر موضع گیری نکرده اند.

اسماعیل کهرم، کارشناس محیط زیست می گوید که در همه جای دنیا تلاش می شود که دلفین ها صید یا کشته نشوند.


آقای کهرم تهیه کنسرو از دلفین های مرده را زنگ خطر دانسته و می گوید علیرغم کنترل شدید وزارت بهداشت و سازمان دامپروری، به طور حتم این عمل به شکل "غیر قانونی" انجام می شود.


وی با اشاره به تجربه شخصی از سفر به خلیج فارس و مکان های صیادی این منطقه، می گوید که معمولا لاشه دلفین هایی که به ساحل آمده یا ماهیانی که در داخل تور افتاده اما به دلیل مسائل شرعی قابل خوردن نیستند را برای تولید کود جمع آوری می کنند.

 

در سرتاسر ایران گوشت های مختلف را که قیمت های مختلفی دارد به جای یکدیگر غالب می کنند. در بعضی مناطق گوشت شتر را به جای گوشت گاو می دهند.

 

آقای کهرم با "فاجعه" خواندن استفاده از گوشت دلفین های مرده می گوید باید هر چه سریع تر با متخلفان برخورد شود.

او همچنین سه دلیل را باعث مرگ دلفین ها در خلیج فارس عنوان می کند. نخست دلیل، مرگ طبیعی این پستاندارن است. دومین عامل، مرگ و میر در اثر آلودگی است و سوم این است که این دلفین ها در داخل تورهای "ترولر" قرار می گیرند. تورهای وسیعی که گاهی به طول ۲۰ تا ۳۰ متر می رسند و دلفین ها که پستانداران آبزی هستند، به دلیل گیر افتادن در این تورها خفه می شوند.

اسماعیل کهرم همچنین به مورد همکاری دلفین ها و انسان ها در صیادی نیز اشاره می کند و می افزاید دلفین ها بدون اینکه آموزش ببینند ماهی ها را به طرف تور صیادان حوالی ساحل می فرستند و خود نیز از آن تغذیه می کنند.

آقای مستوفی نیز با اشاره به تفاوت گوشت ماهی تن و دلفین می گوید: "گوشت دلفین برخلاف گوشت ماهی تن ورقه ورقه نیست و گوشت نسبتا سفت تری دارد."

به گفته او ماهی تن در هنگام صید تقلا می کند و سمی در بدنش تولید می شود که برای انسان مضر است. به همین دلیل در کشوری مانند ژاپن برای کاهش این ضرر، ماهی تن را با نیزه شکار می کنند.


آقای مستوفی در مورد ماهی تن ایران که به طور طبیعی مدت زیادی در تور تقلا می کند، به این مسئله اشاره می کند که این تقلا باعث ایجاد سمی می شود که با گرم کردن قوطی از بین نمی رود.


آرزومند بهترینها برای شما

[ یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, ] [ 1:22 ] [ آ.ح ]
!

 

[ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:, ] [ 20:8 ] [ آ.ح ]

آقای دکتر سعید خالدی شاگرد اولیتون رو صمیمانه بهتون تبریک می گیم!

ان شاء الله در تمام مراحل زندگیتون موفق باشین و همیشه اول....

راستی شیرینی یادتون نره آقای دکتر....

[ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:شاگرد اول کلاس, ] [ 13:20 ] [ آ.ح ]

سلام

خیلی وقت بود که بلاگ سر نزده بودم دلم براتون تنگ شده بود جدی می گم

به ذهنم رسید که یکم فضای بلاگو تغییر بدیم از قالبش شروع کردم البته طرحش خیلی به دل خودم نمی شینه نظر بدین که واسه عید قالبش چه جوری بشه!

بچه ها بهتر نیست اگه مطلبمون طولانی شد بقیه شو تو ادامه ی مطلب وارد کنیم که هم بلاگ سریعتر لود بشه هم بچه ها واسه خوندنشون کنجکاوتر بشن وهم پستای بیشتری رو تو یه صفحه ببینیم؟؟

بعضی از نویسنده ها واقعا فعالن دستشون درد نکنه و هم چنین متشکریم از اعضای وبلاگ (با نویسنده فرق داره ) که مطلباشونو برای بلاگ ارسال می کنن.

منتظر پست های خانم ها و آقایون:

مهسا ,شراره, فرزانه, پریسا, فرهاد و علی هستیم...

عکس های آقا نوید هم خیلی جالب بود بیشتر به این دلیل که عکاس خودشون بودن!

یه پیشنهاد: عکس های جالب و خنده داری که از خودتون و بچه های کلاس دارین بفرستین, حتی عکس استادا, فضای کلاس درس, صحنه هایی که تو کلاس شکار کردین و....

جالبه نه؟

و اما جزوه....

من یه عده رو میشناسم که ترم پیش خوب جزوه نوشتن:

شهره ,فهیمه, سحر, شکوفه, پریسا, علی و فرید رضا.

مطمئنا بقیه ی بچه هام جزوه هاشون خوبه منتها چون من ندیدم اسم نبردم

فک کنم آقا ی سعید خالدی هم جزوه هاشون عالی باشه خودتون می دونین که چرا!!!

 

[ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:پیشنهاد, ] [ 12:50 ] [ آ.ح ]
سیستم در حال ارتقا می باشد...

با توجه به استقبال بالا از لوکس بلاگ این سرویس در حال ارتقا به نسخه 2 می باشد.

هم اکنون تمامی بخش ها زودتر از زمان مقرر در دسترس قرار گرفته است.

با تلاش تیم لوکس بلاگ تا پایان امروز جمعه 13 اسفند ماه بروز رسانی به نسخه 2 به اتمام خواهد رسید و لوکس بلاگ با سرعتی بیشتر و امکاناتی فراتر فعالیت خود را ادامه خواهد داد.در نخسه 2 از فناوری LiteSpeed در سرور ها استفاده شده است.لوکس بلاگ تنها سرویس ارائه دهنده وبلاگ است که از این فناوری قدرتمند برای اولین بار در ایران استفاده میکند.

کاربران عزیز توجه بفرمایید امکاناتی که لوکس بلاگ به اعضای خود ارائه میکند در هیچ یک از سرویس های دیگر نظیر ندارد.مثل فضای نامحدود رایگان.امکان اپلود موزیک دلخواه.نمایش عکس نظر دهنده در کنار نظرات.سیستم عضو گیری وبلاگ ها و ...همه این امکانات نیاز به سرور های قدرتمند و بزرگ دارد.به خاطر هزینه های بالای این سرور ها هیچ یک از دیگر سرویس های ارائه وبلاگ این امکانات را ندارند.به خاطر دو روز ناپایداری سیستم از شما پوزش می طلبیم.   این ناپایداری را به حساب 2 سال پایداری بی وقفه نادیده بگیرید و ما را عفو بفرمایید.با تشکر

[ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:ارتقا, ] [ 11:45 ] [ آ.ح ]

.:لطفاً به سوالات زیر با دقت و مداد پاسخ دهید:.

 اگر شما، هم دانشگاه آزاد قبول شوید و هم دولتی، کدام را انتخاب می کنید؟

- آزاد
- آزاد
- آزاد
- آکسفورد

 
 چرا شهریه دانشگاه آزاد، زیاد است؟


- چون باید باشد
- باید باشد چون
- چون باشد باید
- هر دو مورد!

 

کاشف دانشگاه آزاد کیست؟

- آقای جاسبی
- آقای جاثبی
- آقای جاصبی
- استاد اسدی

 

سطح علمی دانشگاه آزاد را چگونه ارزیابی می کنید؟

- خوب
- خیلی خوب
- بسیار خوب
- عالی
- خیلی عالی
- بسیار عالی
- فوق العاده
- توپ
- مشتی
- بابا تو دیگه کی هستی؟!

 

 مهم ترین معضل کنونی دانشگاه آزاد چیست؟

- فرار مغزها
- معضل کنونی
- تحقیق و تفحص
- ریزش مو

 

 اگر یک روز آقای جاسبی را از نزدیک ببینید، به ایشان چه می گویید؟

- سلام
- از شدت شوق به گریه می افتم و زبانم بند می آید
- جیم جمالتو جاسبی
- همه بود آرزویم که ببینم از تو رویی

 
 دانشگاه آزاد، در کدام یک از مکان های زیر شعبه ندارد؟
- شوت آباد
- قشنگ دره
- جهنم
- هیچ کدام

 

 دانشگاه آزاد برای پول ما . . . . دوخته است.

- کفن
- دامن کلوش
- کیسه
- زیر شلواری راه راه

 

 خوشمزه ترین غذای سلف دانشگاه آزاد چیست؟

- خورشت گربه سبزی
- فضله موش پلو
- ناهار
- غذای رییس دانشگاه

 

وضعیت فرهنگی در دانشگاه آزاد...

- خوب است.
- سلام می رساند.
- شما چطوری؟
- دیگه چه خبر؟

 

دانشگاه آزاد چند بخش است؟

- 5
- 4
- 7
- 6

 

 آرزوی یک پدر کارمند با دو فرزند در حال تحصیل در دانشگاه آزاد چیست؟

- کاش شهریه ها بیشتر شود.
- کاش کمرم زیر بار هزینه های تحصیل فرزندانم بشکند.
- کاش بچه ی بعدی هم دانشگاه آزاد قبول شود.
- کاش . .

[ سه شنبه 11 اسفند 1389برچسب:, ] [ 1:1 ] [ آ.ح ]

پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.

وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.

سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟

و همه دانشجویان موافقت کردند.

سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.

بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگرپرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".

بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند.

در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان ، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.

اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل تحصیتان، کارتان، خانه تان و ماشينتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند- مسایل خیلی ساده."

پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.

همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.

.....

اول مواظب توپ های گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند."

یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟

پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در زندگي شلوغ هم ، جائي برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست! "

 

[ دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, ] [ 1:9 ] [ آ.ح ]

باور کنید این مطلب طنز است!!

این تستها توسط یکی از متخصصین امر آموزش طراحی و استاندارد شده و داوطلبان عزیز لازم است قبل از شروع آزمون به چند نکته مهم توجه نمایند.

* ظرفیت پذیرش امسال 3 برابر شرکت کنندگان در کنکور است لذا کسانی که به هر دلیلی نتوانسته اند در جلسه آزمون شرکت نمایند می توانند نامشان را در نتایج اولیه آزمون و در قسمت قبول شدگان ببینند.

* به دلیل افزایش تقلب در آزمون سال های گذشته و در جهت بالا بردن ضریب امنیت آزمون، از ناظران بین المللی در سراسر مراسم برگزاری آزمون استفاده می شود .

* لازم به ذکر است که طبق آخرین طبقه بندی که توسط سازمان آموزش و بهداشت جهانی انجام پذیرفته، این دانشگاه بین چهار دانشگاه برتر جهان رتبه پنجم را کسب نموده است.

* در صورت قبولی در آزمون، داوطلبان عزیز می توانند برای ادامه تحصیل در یکی از دانشگاه های انگلیس ادامه تحصیل نمایند و در این مدت هیچ مرجع قانونی نمی تواند از حضور وی در کشور انگلیس خودداری نماید.

* داوطلبان عزیز همچنین می توانند در صورت قبولی در آزمون و پایان مقطع کاردانی یا کارشناسی، در یکی از مقاصع کارشناسی و یا کارشناسی ارشد به عنوان استاد دانشگاه با ما همکاری نماید.

* آزمون را با پیامی از بی بی سی آغاز می کنیم.

لطفا شروع نمایید.

 


1- کسی که سوادِ
۲ روزش با هم مساوی باشد...
الف ) بی سواد است
ب) پول ندارد
ج ) استاد دانشگاه آزاد می شود
د) دانشجوی دانشگاه آزاد است

2- دانشگاه آزاد باید طوری باشد که دانشجوی آن...
الف) مجبور نباشد دست از زندگی و تحصیل ‏بکشد
ب)مجبور نباشد دست از اسلام بکشد
ج )مجبو نباشد دست از ایران بکشد و انگلیس برود
د) هیچکدام

3- روش دانشگاه آزاد باید:
الف) روش تحصیلی که درحوزه‏های علمیه می‏خوانند باشد
ب ) روش 3- 5 – 2 باشد
ج ) روش پولشویی باشد
د) همه موارد بالا صحیح است.

4- اگر خرج یک دانشجوی دانشگاه آزاد در سال بیش از 10 هزار تومان باشد...
الف ) برگردد به همان داهاتی که از آن آمده .
ب) دانشجوی دروغگویی است، زیرا کمتر از 10 هزار تومان می شود .
ج ) خدا خواسته است.
د) تقصیر خودش است و به ما ربطی ندارد.

5- محل تشکیل کلاسهای دانشگاه آزاد کدام گزینه است؟
الف ) در آن مقبره
ب) در این مقبره
ج ) در کوهپایه های شمال غربی خلیج فارس
د) هر روستایی که 1000 هکتار زمین به ما هدیه بدهد.

6- در دانشگاه آزاد به استادها...
الف ) حقوق می دهیم
ب ) به جای حقوق زمین می دهیم
ج ) حقوق نمی دهیم
د ) به جایش پول شویی یاد می دهیم

7- در دانشگاه آزاد به دانشجویان...
الف ) پوشاک می دهیم
ب ) خوراک بیف استراگانف می دهیم
ج ) مسکن می دهیم
د ) فقط به فرزندانمان می دهیم

8- مدرک تحصیلی مورد نیاز برای ثبت نام در دانشگاه آزاد عبارت است از :
الف ) پیش دبستانی
ب ) اول ابتدایی
ج ) پایان دوره ابتدایی
د ) مدرکی نیاز نیست.

9- دانشجویان بعد از فراغت از تحصیل...
الف) خیابان گز می کنند تا ساندویچ فروشی پیدا کنند
ب ) می روند خارج هوا بخورند
ج ) زمین خوار می شوند
د ) هیچکدام از موارد بالا

10- جهت کمک به تاسیس دانشگاه آزاد کدام یک از موارد زیر را می توانید در اختیار ما قرار دهید.
الف) هر باغ و زمینی که صلاح می دانید
ب ) چند ساعت تدریس رایگان
ج ) مهریه ای که از شوهرتان طلب دارید
د ) استخر

11- دولت باید به ما کمک کند اما
الف ) ما به آنها کاری نداریم
ب ) موسس ما هستیم و بچه های ما
ج ) بعدا حالشان را می گیریم
د ) آمارشان دروغ است

12- اگر به جای دانشگاه آزاد، جوانانمان را به دانشگاه کدام یک از کشورها بفرستیم جوانانمان فاسد می شوند؟
الف ) دانشگاه ایالت متحده امریکا
ب) دانشگاه رژیم صهیونیستی
ج) دانشگاه انگلیس
د ) دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز

13- دانشگاه آزاد از چه موادّی تشکیل شده؟
الف) هر چقدر پول بدی آش می خوری
ب ) مواد لازم
ج ) مواد آتش زا
د ) مواد منفجره

14- حجاب در دانشگاه آزاد
الف ) آزاد است.
ب ) حرام شرعی است .
ج ) مکروه است .
د ) مباح است .


لازم به ذکر است، منبع برخی از تست های امسال دانشگاه آزاد برگرفته از سخنان یکی از موسسین آن در سال 1361 است.
[ شنبه 7 اسفند 1389برچسب:, ] [ 17:2 ] [ آ.ح ]

اوپرا وينفري : Oprah Winfrey

www.R O Z A N E H O N L I N E.comمجري سرشناس آمريكايي در (مي‌‌سي‌سي‌پي) به دنيا آمد. پدر و مادرش بيش از حد جوان بودند و به همين خاطر مادربزرگش به او رسيدگي مي‌‌كرد. او از سه سالگي خواندن و نوشتن را به اوپرا آموخت و او را به كليساي محلي فرستاد. او مي‌‌توانست آيات انجيل را به خوبي از حفظ بخواند. در شانزده سالگي يك روز در مسابقه راديويي شركت كرد و برنده يك ساعت مچي شد. وقتي براي گرفتن جايزه خود به ايستگاه راديويي شهر رفت، مطلبي را براي تهيه‌كنندگان خواند و از همان زمان با حقوق صد دلار در هفته به عنوان (خبرنگار) استخدام شد.

 

 

 

 

 

 

 

 


تري هچر : Terry Hatcher

www.R O Z A N E H O N L I N E.comهنرپيشه هاليوود در پنج سالگي توسط شوهر خاله‌اش مورد آزار قرار گرفت و به همين‌خاطر مبتلا به مشكلات روحي شد. وقتي كمي بزرگ‌تر شد به تحصيل در رشته بازيگري پرداخت ولي اولين شغل هچر در سال 1984 شغلي عجيب بود. او (تشويق‌كننده) تيم راگبي (سان فرانسيسكو )49 بود و به خاطر آن پول مي‌‌گرفت.

 



آدولف هيتلر : Hitler

www.R O Z A N E H O N L I N E.comدر كودكي به مدرسه كليسا مي‌‌رفت و آرزو داشت كشيش بشود ولي در سال 1903 و پس از مرگ پدر از مدرسه بيرون انداخته شد. سپس به رشته هنر پرداخت ولي به دليل بدقول بودن دو بار از آكادمي هنرهاي زيباي وين اخراج شد. آدلف خسته، تنها، جوان و غمگين شب‌ها را در پانسيون مي‌‌گذراند و براي پول درآوردن (نقاشي) مي‌‌كرد و كارت پستال مي‌‌كشيد. اگر جنگ جهاني اول شروع نمي‌‌شد شايد او يك نقاش شكست‌خورده مي‌‌شد.
ولي پس از شروع جنگ هيتلر قلم را كنار گذاشت و اسلحه به دست گرفت و به ارتش آلمان پيوست. او آنقدر از جنگ لذت مي‌‌برد كه چند سال بعد تصميم گرفت يك جنگ ديگر به راه بيندازد.



سيلوستر استالونه : S.Stalone

www.R O Z A N E H O N L I N E.comهميشه آدم خشني بود. او زماني (جاروكش قفس شيرها) بود. در پانزده سالگي همكلاسي‌هايش مي‌‌گفتند او بيش از همه احتمال دارد كه زندگيش را روي صندلي الكتريكي به پايان برساند. او بعدها  با فيلم (راكي) به شهرت جهاني دست يافت.





جنيفر لوپز : J.Lopez

www.R O Z A N E H O N L I N E.comمدتها قبل از آن‌كه به خوانندگي روي آورد و تبديل به يك ستاره شود هر روز لباس ساده‌اي بر تن مي‌‌كرد و به دادگستري مي‌‌رفت تا به شغل خود بپردازد چون او يك (مشاور قضايي) بود.

 





بنيتو موسوليني : Mosilini

www.R O Z A N E H O N L I N E.comديكتاتور فاشيست ايتاليايي براي يك روزنامه كار مي‌‌كرد و داستان دنباله‌دار مي‌‌نوشت. يكي از داستان‌هاي او (معشوقه كاردينال) نام داشت كه داستان اندوهبار يك كاردينال قرن هفدهمي و معشوقه‌اش را بيان مي‌‌كرد.

 





فيدل كاسترو : Fidel Castro

www.R O Z A N E H O N L I N E.comشايع است كه (فيدل كاسترو) رهبر كوبا (بيسباليست) بود و براي يكي از تيم‌هاي مهم ليگ آمريكا بازي مي‌‌كرد ولي اين گفته اشتباه‌است. حقيقت اين است كه كاسترو فقط در دوران دانشگاه و آن هم  در حد معمولي بيسبال كار مي‌‌كرد. او در سال 1946 در مسابقات بيسبال دانشگاه‌هاي حقوق هاوانا مسئول پرتاپ توپ بود و آن كار ساده را هم بد انجام ميداد. نكته اين‌جاست كه به گفته خودش به دانشگاه نرفته بود كه توپ بازي كند بلكه رفته بود تا علم (حقوق) بياموزد.





بيل گيتس : Bill Gates

www.R O Z A N E H O N L I N E.comفکر نمي‌کنم فردي در جهان وجود داشته باشه که "بيل گيتس" رو نشناسه. مردي که سالهاي متوالي ثروتمندترين مرد جهان بود(جايي خوندم که امسال ثروتمندترين مرد جهان فرد ديگري شناخته شده). بيل گيتس در عمارت كنگره واشنگتن پادو بود.





ويليام واتكينز : William D. Watkins

www.R O Z A N E H O N L I N E.comرييس فعلي تكنولوژي Seagate در شيفت شب يك بيمارستان رواني كار مي‌‌كرد. كار او اين بود كه مراقب بيماراني كه از كنترل خارج مي‌‌شدند باشد.

 





بيل موري : Bill Murray

www.R O Z A N E H O N L I N E.comكمدين آمريكايي بيرون يك بقالي مي‌‌ايستاد و شاه بلوط مي‌‌فروخت. او مدتي نيز پيتزا‌فروشي كرده است.

 





راش ليمبو : Rush Limbaugh

www.R O Z A N E H O N L I N E.comمجري معروف راديويي آمريكا كفش واكس مي‌‌زد.  

 





رابين ويليامز : Robin Williams

www.R O Z A N E H O N L I N E.comهنرپيشه و كمدين معروف و محبوب هاليوود پانتوميم خياباني اجرا مي‌‌كرد.





تامي هيل فايگر : TOMMY HILFIGER

www.R O Z A N E H O N L I N E.comاز طراحان بنام و معروف لباس كه لباس‌هاي طرح او امروزه بر تن بسياري از اهالي سرشناس هاليوود ديده مي‌‌شود، زماني كه هيچ فروشنده‌اي حاضر نشد شلوارهاي جين طرح او را در مغازه‌اش بگذارد و به فروش برساند در كنار خيابان و پشت يك وانت آنها را مي‌‌فروخت.





جري سينفلد : Jerry Seinfeld
www.R O Z A N E H O N L I N E.com
كمدين، هنرپيشه و نويسنده آمريكايي تلفني لامپ مي‌‌فروخت.

 





دمي مور : Demi Moore

www.R O Z A N E H O N L I N E.comكه سال‌هاست دوستدارانش براي گرفتن امضا از او هم به او دسترسي ندارند؛ زماني براي يك مغازه ظروف كرايه كار مي‌‌كرد.

 





جنيفر انيستون : Jennifer Aniston

www.R O Z A N E H O N L I N E.comپيش‌خدمت رستوران بود.

 





براد پيت : Brad Pitt

www.R O Z A N E H O N L I N E.comشوهر سابق جنيفر انيستون و همسر فعلي آنجلينا جولي يخچال حمل مي‌‌‌كرد.

 





گارت بروكس : Garth Brooks

www.R O Z A N E H O N L I N E.comچند ماه قبل از اين‌كه ركورد جهاني را در موسيقي بشكند، فروشنده يك مغازه چكمه‌فروشي بود.

 










 

جك نيكلسون : Jack Nicholson

www.R O Z A N E H O N L I N E.comبازيگر قديمي هاليوود در پستخانه كار مي‌‌كرد.

 

 

استفان كينگ : Stephen King

www.R O Z A N E H O N L I N E.comنويسنده، در يك مدرسه (سرايدار) بود و وقتي داشت كمدهاي دانش‌آموزان را تميز مي‌‌كرد داستان اولين رمانش به ذهنش خطور كرد.

 

 

هريسون فورد : Harrison Ford

www.R O Z A N E H O N L I N E.comنجاري ميكرد و به اين كار خيلي علاقه داشت. او هنوز هم هر وقت فرصتي داشته باشد به چوب و نجاري روي مي‌‌آورد.

 

دن براون : Dan Brown


www.R O Z A N E H O N L I N E.comنويسنده رمان معروف (رمز داوينچي) كه قبل از ساخته شدن، فيلم آن به زبان‌هاي مختلف ترجمه شده بود، در يك دبيرستان به (تدريس) مشغول بود..

  امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان...

و در اینده شما هم یکی از شخصیتهای مهم پزشکی جهان بشید...

موفق باشید.

[ جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, ] [ 20:11 ] [ آ.ح ]
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: "فردا به کنار نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت.
سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد.. جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و ‌به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ‌ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.
جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر ‌قوی بود که او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را ‌خلاصی بخشد.

‌همین که به روی آب آمد، اولین کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه‌اش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید "زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." ‌سقراط گفت:

"هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، ‌تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ موفقیت راز دیگری ندارد".

 

[ جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, ] [ 3:44 ] [ آ.ح ]

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:« می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»

خداوند پاسخ داد :« از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در کنار توست و از تو نگهداری خواهد کرد

اما کودک هنوز مطمین نبود که می خوهد برود یا نه.

-
اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی است.

خداوند لبخند زد :« فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود

کودک ادامه داد:« من چه طور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»

خداوند او را نوازش کرد و گفت:« فرشته تو، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی

کودک با ناراحتی گفت:« وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»

خداوند برای این سؤال هم پاسخی داشت :« فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی

کودک سرش را برگرداند و پرسید:« شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟»

-
فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد :« امات من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود

خداوند لبخند زد و گفت:« فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت؛ گرچه من همواره کنار تو خواهم بود

در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سؤال از دیگر از خداوند پرسید :« خدایا اگر باید همین حالا بروم، لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ دادنام فرشته ات اهمیتی ندارد ، اما می توانی او را مادر صدا کنی

[ جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, ] [ 1:51 ] [ آ.ح ]

يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي كلاس را ديدم. اسمش مارك بود و انگار همه‌ي كتابهايش را با خود به خانه مي برد.

با خودم گفتم: 'كي اين همه كتاب رو آخر هفته به خانه مي بره. حتما ً اين پسر خيلي بي حالي است!'

من براي آخر هفته ام برنامه‌ ريزي كرده بودم (مسابقه‌ي فوتبال با بچه ها، مهماني خانه‌ي يكي از همكلاسي ها) بنابراين شانه هايم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.

همينطور كه مي رفتم،‌ تعدادي از بچه ها رو ديدم كه به طرف او دويدند و او را به زمين انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روي خاكها افتاد.

عينكش افتاد و من ديدم چند متر اونطرفتر، ‌روي چمنها پرت شد. سرش را كه بالا آورد، در چشماش يه غم خيلي بزرگ ديدم. بي اختيار قلبم به طرفش كشيده شد و بطرفش دويدم. در حاليكه به دنبال عينكش مي گشت، ‌يه قطره درشت اشك در چشمهاش ديدم.

همينطور كه عينكش را به دستش مي‌دادم، گفتم: ' اين بچه ها يه مشت آشغالن!'

او به من نگاهي كرد و گفت: ' هي ، متشكرم!' و لبخند بزرگي صورتش را پوشاند. از آن لبخندهايي كه سرشار از سپاسگزاري قلبي بود.

من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسيدم كجا زندگي مي كنه؟ معلوم شد كه او هم نزديك خانه‌ي ما زندگي مي كند. ازش پرسيدم پس چطور من تو را نديده بودم؟

او گفت كه قبلا به يك مدرسه‌ي خصوصي مي رفته و اين براي من خيلي جالب بود. پيش از اين با چنين كسي آشنا نشده بودم... ما تا خانه پياده قدم زديم و من بعضي از كتابهايش را برايش آوردم.

او واقعا پسر جالبي از آب درآمد. من ازش پرسيدم آيا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازي كند؟ و او جواب مثبت داد.

ما تمام اخر هفته را با هم گذرانديم و هر چه بيشتر مارك را مي شناختم، بيشتر از او خوشم مي‌آمد. دوستانم هم چنين احساسي داشتند.

صبح دوشنبه رسيد و من دوباره مارك را با حجم انبوهي از كتابها ديدم. به او گفتم:' پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهي عضلات قوي پيدا مي كني،‌با اين همه كتابي كه با خودت اين طرف و آن طرف مي بري!' مارك خنديد و نصف كتابها را در دستان من گذاشت..

در چهار سال بعد، من و مارك بهترين دوستان هم بوديم. وقتي به سال آخر دبيرستان رسيديم، هر دو به فكر دانشكده افتاديم. مارك تصميم داشت به جورج تاون برود و من به دوك.

من مي دانستم كه هميشه دوستان خوبي باقي خواهيم ماند. مهم نيست كيلومترها فاصله بين ما باشد.

او تصميم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خريد و فروش لوازم فوتبال بروم.

مارك كسي بود كه قرار بود براي جشن فارغ التحصيلي صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نيستم در آن روز روبروي همه صحبت كنم.

من مارك را ديدم.. او عالي به نظر مي رسيد و از جمله كساني به شمار مي آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبيرستان پيدا كنند.

حتي عينك زدنش هم به او مي آمد. همه‌ي دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهي من بهش حسودي مي كردم!

امروز يكي از اون روزها بود. من ميديم كه براي سخنراني اش كمي عصبي است.. بنابراين دست محكمي به پشتش زدم و گفتم: ' هي مرد بزرگ! تو عالي خواهي بود!'

او با يكي از اون نگاه هايش به من نگاه كرد( همون نگاه سپاسگزار واقعي) و لبخند زد: ' مرسي'.

گلويش را صاف كرد و صحبتش را اينطوري شروع كرد: ' فارغ التحصيلي زمان سپاس از كساني است كه به شما كمك كرده اند اين سالهاي سخت را بگذرانيد. والدين شما، معلمانتان، خواهر برادرهايتان شايد يك مربي ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان....

من اينجا هستم تا به همه ي شما بگويم دوست كسي بودن، بهترين هديه اي است كه شما مي توانيد به كسي بدهيد. من مي خواهم براي شما داستاني را تعريف كنم.'

من به دوستم با ناباوري نگاه مي كردم، در حاليكه او داستان اولين روز آشناييمان را تعريف مي كرد. به آرامي گفت كه در آن تعطيلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالي كرده تا مادرش بعدا ً وسايل او را به خانه نياورد.

مارك نگاه سختي به من كرد و لبخند كوچكي بر لبانش ظاهر شد.

او ادامه داد: 'خوشبختانه، من نجات پيدا كردم. دوستم مرا از انجام اين كار غير قابل بحث، باز داشت.'

من به همهمه‌ اي كه در بين جمعيت پراكنده شد گوش مي دادم، در حاليكه اين پسر خوش قيافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ي سست ترين لحظه هاي زندگيش توضيح مي داد.

پدر و مادرش را ديدم كه به من نگاه مي كردند و لبخند مي زدند. همان لبخند پر از سپاس.

من تا آن لحظه عمق اين لبخند را درك نكرده بودم.

    گروه سرگرمی و تفریحی  365 روز

هرگز تاثير رفتارهاي خود را دست كم نگيريد. با يك رفتار كوچك، شما مي توانيد زندگي يك نفر را دگرگون نماييد: براي بهتر شدن يا بدتر شدن.

خداوند ما را در مسير زندگي يكديگر قرار مي دهد تا به شكلهاي گوناگون بر هم اثر بگذاريم.

دنبال خدا، در وجود ديگران بگرديم.

' دوستان،‌ فرشته هايي هستند كه شما را بر روي پاهايتان بلند ميكنند، زماني كه بالهاي شما به سختي به ياد مي‌آورند چگونه پرواز كنند.'

 

هيچ آغاز و پاياني وجود ندارد....

ديروز،‌ به تاريخ پيوسته،

فردا ، رازي است ناگشوده، اما امروز يك هديه است
[ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, ] [ 21:47 ] [ آ.ح ]

*پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محليشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام ،اندازه نگهدار*

*پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمناچرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند**.

* *پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن* *

پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تابنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز**…

* *هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند*

*پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن*

 *پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن*

 *پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود*

*پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن*

 *هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان**.

* *پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی رابازمکن. بگذار تو را نادان بدانند*

*پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رکو راست بگو. هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش*

*پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند*

*پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر*  

*پسرم! در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت دوربریز. آب بینی ات را پیراهن تمیز کنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند*

*پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی*  

*پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش بیاید، زورکی که نیست*

*پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهارهزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن*

*پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین**.

* *پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی**.

**آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند.*  

*پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری*

 *فرزندم! هیچ کس تنها نیست**.

* *پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن*

 *پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان دهسال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و فیلتر و نوسان بازار.مادرت جای آن را می داند*

 *هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار را می شناسی خودت را به نفهمی بزن*

*پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم*

*پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را ازمادرت*

*پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت راببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان*

*پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست*

*هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو.اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت*

*پسرم! گوجه را از میدان شهدا بخر، شنیده ام ارزان است**.

* *پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد ، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد مشهد چشه؟*

*پسرم! نامزد انتخابات شدی ، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را درانتخابات تنها نگذارند*

 *هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ …خودت نقطه چین ها رو پرکن*

*پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است**.

 

* *پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار*

*پسرم! در فیس بوک عضو شو و این وصیت نامه را برای دوستانی که برمی گزینی یا تورا برمی گزینند “شیر” کن*

موفق باشید

[ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, ] [ 21:22 ] [ آ.ح ]

چی شد که یهو تب صندلی داغ خوابید؟؟؟؟؟!!!!!!

دخترا که رایشونو دادن پس آقایون کی میخوان رای بدن؟؟؟؟

آقای زارع مگه شما مسئول هماهنگ کردن و رای گرفتن از پسرا نیستین؟؟؟!!!

راستی دست همه ی دخترا و پسرایی که پست میذارن درد نکنه!!!!!

[ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:داغ, ] [ 15:59 ] [ آ.ح ]

تقلبچیست؟؟

  یک سری اعمال ننگین در صورت با عرضه بودن و این کاره بودن. شخص امتحان دهنده اخر عاقبت خوش و خرمی دارد

(نوعی هولو برو توی گلو)

.

.

.

یه تعریف دیگه از تقلب!  

۱.یک روش غیر اصولی و نا جوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

۲.تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان!

[ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, ] [ 9:34 ] [ آ.ح ]
[ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, ] [ 8:39 ] [ آ.ح ]

The best cosmetic for lips is truth
زيباترين آرايش براي لبان شما راستگويي

for voice is pray
براي صداي شما دعا به درگاه خداوند

for eyes is pity
براي چشمان شما رحم و شفقت

for hands is charity
براي دستان شما بخشش

for heart is love
براي قلب شما عشق

and for life is friendship
و براي زندگي شما دوستي هاست

No one can go back and make a new start
هيچ کس نميتونه به عقب برگرده و همه چيز را از نو شروع کنه

Anyone can start from now and make a brand new ending
ولي هر کسي ميتونه از همين حالا عاقبت خوب و جديدي را براي خودش رقم بزنه

God didn't promise days without pain
خداوند هيچ تضمين و قولي مبني بر اين که حتما روزهاي ما بدون غم بگذره

laughter without sorrow , sun without rain,
خنده باشه بدون هيچ غصه اي، يا خورشيد باشه بدون هيچ باروني، نداده

but He did promise strength for the day, comfort for the tears
ولي يه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشيم در
مقابل مشکلات تحمل سختي ها رو برامون آسون ميکنه

and light for the way
و چراغ راهمون ميشه

Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit
نا اميدي ها مثل دست اندازهاي يک جاده ميمونن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگي بشن

but you enjoy the smooth road afterwards
ولي در عوض بعدش از يه جاده صاف و بدون دست انداز بيشتر لذت خواهي برد

Don't stay on the bumps too long
بنابر اين روي دست اندازها و ناهمواريها خيلي توقف نکن

Move on
به راهت ادامه بده

When you feel down because you didn't get what
you want just sit tightand be happy
وقتي احساس شکست ميکني که نتونستي به اون چيزي که
مي خواستي برسي ناراحت نشو

because God has thought of something better to give you
حتما خداوند صلاح تو رو در اين دونسته و برات آينده بهتري رو رقم زده

When something happens to you ,good or bad,
وقتي يه اتفاق خوب يا بد برات ميافته هميشه

consider what it means
دنبال اين باش که اين چه معني و حکمتي درش نهفته هست

There's a purpose to life's events
براي هر اتفاق زندگي دليلي وجود دارد

to teach you how to laugh more or not to cry too hard
که به تو مي آموزد که چگونه بيشتر شاد زندگي
کني و کمتر غصه بخوري

You can't make someone love you
تو نميتوني کسي رو مجبور کني که تو رو دوست داشته باشه

all you can do is be someone who can be loved
تمام اون کاري که ميتوني انجام بدي
اينه که تبديل به آدمي بشي که لايق دوست داشتن هست

the rest is up to the person to realize your worth
و عاقبت کسي پيدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه

It's better to lose your pride to the one you love
بهتره که غرورت رو به خاطر کسي که دوست داري
از دست بدي تا اين که

than to lose the one you love because of pride
کسي رو که دوست داري به خاطر غرورت از دست بدي

We spend too much time looking for the right person to love
ما معمولا زمان زيادي رو صرف پيدا کردن آدم مناسبي
براي دوست داشتن

or finding fault with those we already love
يا پيدا کردن عيب و ايراد کسي که قبلا دوستش داشتيم ميکنيم

when instead
بايد به جاي اين کار

we should be perfecting the love we give
در عشقي که داريم ابراز ميکنيم کامل باشيم

Never abandon an old friend
هيچوقت يه دوست قديميت رو ترک نکن

You will never find one who can take their place
چون هيچ زماني کسي جاي اون رو نخواهد گرفت

Friendship is like wine
دوستي مثل شراب ميمونه

older it gets better as it grows
که هر چي کهنه تر بشه ارزشش بيشتر ميشه

When people talk behind your back, what does it mean?
وقتي مردم پشت سرت حرف ميزنن چه مفهومي داره ؟

Simple ! It means that you are two steps ahead of them
خيلي ساده ! يعني اين که تو دو قدم از اون ها جلوتري

So, keep moving ahead in Life
پس به مسيرت در زندگي ادامه بده

[ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, ] [ 1:38 ] [ آ.ح ]

Medical school is not the end of the world. Take it from us, 2 students who have been there, when we say that medical school is what you make of it. Do not let medicine define you; instead, you should tailor medicine to your lifestyle. Otherwise, you might become overwhelmed by the demands of your new life and lose the sense of why you chose medicine in the first place.

How do you survive medical school? From the beginning, time management must be a major priority. If you can manage your time successfully, you can still enjoy your life to a certain extent. Studying in med school is not the same as it was in college; this is a new world where you have to explore different techniques and find what works best for you. In medical school, it is all about studying smart, not studying hard. If you don't know this at the beginning, you will learn it the hard way

Studying medicine is a long process and demands a great amount of discipline and sacrifice. But the reward is priceless. We hope that you chose medicine for the amazing field it is: the rich opportunities it provides for helping humans and the avenues it opens for making a difference in the world. The following are some of the most common pieces of advice we have collected

  1Take care of yourself. You may face long-term negative consequences to your health if you adopt negative behaviors. Do not deprive yourself of healthy, fresh food. Do not ruin your health by eating fast food and avoiding exercise. Do not pull all-nighters and deprive your body and brain of sleep; the consequences are too severe for what may be only 15 minutes of productive studying. Your brain needs fresh food, water, fruits, and vegetables. Your body needs exercise and sleep.
2. Do not compete with your classmates or compare your grades with others. We all had to be competitive to get into medical school. But once you are accepted, it becomes a level playing field. Although many students still compete with their classmates, it will not make them better physicians. Getting a 95% on your pathology exam does not mean you will be a great pathologist or clinician. As soon as you walk out of your first exam, look around, and you will see people obsessing about what the right answer was for Question 13. It is easy to spot them. They will come to you and ask you if you put "C" for Question 84. Seriously! Avoid everyone after the exam, and make friends with those who share your philosophy.
3. Answer practice questions while you study. "Studying my notes 10 times is probably the best way to prepare for exams." Wrong! The only way to test your learning is to do practice questions. For example, after studying your Board Review Series physiology textbook, make sure you complete the questions at the end of each chapter. This will help solidify the concepts you just read. Studying the same thing repeatedly does not make you smarter, but getting a question wrong will teach you quite a bit. Professional educators will tell you that it is statistically proven that students who do more questions perform better on boards, and that the only time you should go back to the big books is when you consistently miss questions on a certain topic and the answer explanations are insufficient.
4. Learn the big picture. You will likely start your first day in school delving into biochemistry, anatomy, physiology, or histology. From the start, instructors talk about columnar cells, impulse transmission, and glycolysis in fine detail. The next day, you are learning about brachial plexus and cardiac output. This is an enormous amount of information overload and students are often not prepared. As you memorize, learn the big picture
5. Study with groups. "I am going to study on my own because I don't need anyone's help." Wrong! Medicine is all about teamwork and sharing information. You have to be able to cooperate with others. Even when you apply for residency, it is important to keep this concept in mind. The moment the residency directors feel you will not be a good team player or that you might have "issues" with your colleagues, your application goes in the shredder. Find a small group of people who share the same healthy habits as you, meaning they like to exercise, they do not like to discuss grades, and they have a positive attitude. Once you find the right group, arrange to meet weekly for several hours to ask each other questions about concepts you do not understand. Even better, ask each other questions on little details you think your friends might have understood. Arrange for a review session the night before the exam for last-minute tweaking of your knowledge.
6. Take time to engage in stress-relieving activities. Everyone in your class is facing the same amount of stress, some people more than others. You might notice some students walk around with a frown, whereas others wear huge smiles. How is that possible if they are all facing the same pressure? Again, it is time management. If you have extra time, you are able to reduce stress. Spend time with friends, or do something on your own that makes you feel better. Activities like exercise, yoga, listening to calm music, talking to your parents or praying -- there is something out there that makes you feel better. Find it and do it. Do not let the stress affect your studies, relationships and, most importantly, health.

Finally, and we cannot emphasize this enough, remember that we are joining a great profession. Be passionate about what you are learning! Medicine is a treasure and an art. As Henri Amiel said, "To me, the ideal doctor would be a man endowed with profound knowledge of life and of the soul, intuitively divining any suffering or disorder of whatever kind, and restoring peace by his mere presence."

http://www.medscape.com/viewarticle/736773?src=mp&spon=25

[ 5 اسفند 1389برچسب:, ] [ 11:42 ] [ آ.ح ]

ترم2!!!!!!!!!!!!!!

  1. جزوه بیوشیمی=> 1100 ت
  2. سوالات اناتومی ازمونگر=> 1100 ت
  3. نمونه سوالات عرفانیان=> 3000 ت
  4. جزوه بهداشت=> 2300 ت
  5. جزوه نرواناتومی=> 2600 ت
  6. خلاصه جزوه نرواناتومی 87 => 800 ت
  7. dvd اناتومی عملی سروگردن=>500 ت
  8. dvd فیلم از سر کلاس دکتر فاضل=>500 ت
  9. یک سری نمونه سوالات امتحانی فیزیولوژی-اناتومی-بیوشیمی-بهداشت=>1100 ت
  10. نمونه سوالات علوم پایه فیزیولوژی=>1800 ت
  11. نمونه سوالات علوم پایه بهداشت=>700 ت
  12. نمونه سوالات علوم پایه سروگردن و نرواناتومی=>700 ت

وای ی ی ی ی ی ی ی بالاخره تموم شد

[ چهار شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, ] [ 21:40 ] [ آ.ح ]
1- .یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت 3 نفر بیشتر نیستن ولی 5 خط موبایل دارن

2. واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه پشت میز بغل دستی تو نشسته
3. رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه

4.ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که
بیان کمک و
چیزایی رو که خریدی ببرن داخل
5. هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره

6. وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی،استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت
برميگردی که موبايلت رو برداری. بدون توجه به اینکه 20-30 سال از عمرت رو بدون
موبایل گذروندی
8. صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن
ایمیله

9. الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی،سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی

10. اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره

11. الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه

12. و من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالاحتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر
اینکه خوب بهش توجه نکردی.

13. دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی،خوب من شوخی کردم ولی نشون
میده که تو ، انسان عصر 2010، به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور
میکنی!
[ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, ] [ 21:51 ] [ آ.ح ]

دوستی عین غم است در نگاه مهتاب

یا که یک نغمه شاد از پرستو در باد

دوستی حادثه نیست

دوستی جاذبه نیست

دوستی واژه این دکلمه نیست

دوستی برق دو چشمان شماست

دوستی خنده پنهان شماست

دوستی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

دوستی مهر شماست

که مرا شاعر کرد

دوستم باش و بدان دوست می دارمتان...

[ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:توسط فرشته, ] [ 19:4 ] [ آ.ح ]

تصور كنيد در بيابان خشك و بي پاياني در حال راه رفتن هستيد خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پياده روي......ناگهان ساختمان مجلل و با شكوهي در جلوي شما ظاهر مي‌شود.

1.ساختماني كه جلوي شما ظاهر شده است چيست؟

الف-يك قصر    ب- يك موزه    ج-يك هتل    د-يك بناي مذهبي (مسجد-كليسا-......)

2.شما از چه طريقي وارد ساختمان مي‌شويد؟

الف-پنجره    ب- در        ج- بالكن         د- تونل زير زميني

 وقتي وارد ساختمان شديد آن را بسيار مجلل و باشكوه مي يابيد......ناگهان صداي در زدن مي‌شنويد...در را باز مي‌كنيد و كسي را مي‌بينيد كه واقعاً مي‌خواستيد با او باشيد.

 

3. آن شخص كيست؟

به گشتن ادامه مي‌دهيد...پلكاني را مي‌بينيد كه به طبقه بالا مي‌رود.

4.مارپيچي است يا مستقيم؟

از پلكان بالا مي‌رويم تعداد پله ها را مي‌شماريد.

 

5.چند پله بود؟(هر عددي از يك تا بي نهايت)

بعد وارد اتاقي مي‌شويد..........

 

6.دلتان مي‌خواهد اين اتاق چقدر بزرگ باشد؟

الف-به اندازه يك آكواريوم

ب-به اندازه يك اتاق معمولي 

ج-به اندازه يك جنگل

 د-به اندازه  اقيانوس آرام

 

7.دلتان مي‌خواهد رنگ ديوار اتاق چه باشد؟

الف-قرمز    ب-سياه و سفيد      ج- ارغواني      د-زرد يا پرتقالي      و-رنگ هاي رنگين كمان

 

يك ميز جلوي شما ظاهر مي‌شود...

8.آيا گرد- مربع- مثلث يا بدون شكل خاصي است؟

و ظرفي با 5 ميوه روي آن قرار دارد: گيلاس- سيب- كيوي- طالبي-هندوانه

 

9.يك ميوه را انتخاب كنيد.......

ميوه اي كه انتخاب كرده ايد شما را به ياد اين شخص مي‌اندازد...

10.نام او را بنويسيد.

 

11.شما ميوه را برمي‌داريد و.........

الف-بلافاصله آن را مي‌خوريد.

ب- قسمت كرم خورده را مي‌ بريد و قسمت سالمش را مي‌خوريد.

ج-آن را مي‌بريد و داخلش را مي‌بينيد كه كرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه مي‌دهيد

د-اگر كرم خورده باشد تمامش را دور مي‌اندازيد

 

از آن ساختمان خارج مي‌شويد و 5 حيوان را مي‌بينيد.موش- آهو- اسب- دلفين- فيل

12.اين حيوانت را به ترتيب اولويت كه برايتان دارند رده بندي كنيد..

 

 جواب:

1.نشان دهنده چيزي است كه شما بيشتر از بقيه چيزها دنبال آن هستيد.

قصر:ثروت           موزه:حرفه و شغل                    هتل:خانه و عشق  

مكان مذهبي:اعتقادات يا زمينه رشد روحي و رواني شماست

 

2.نشان دهنده نوع زندگي  است كه به دنبال آن هستيد.

پنجره:زندگي سرشار از رويدادهاي پيش بيني نشده و شگفت انگيز

در:زندگي آرام و امن

بالكن:زندگي مسالمت جويانه و عاشقانه

تونل زير زميني:زندگي خطرناك ولي معني دار پر از تجربه هاي متفاوت

 

3.فردي كه پشت در مي‌بينيد همان كسي است كه شما در رويارويي با مشكلات زندگي مي‌توانيد كاملاً به او اعتماد كنيد.

 

4.پلكان نشانه زندگي عشقي شماست پيچ در پيچ ولي زيبا - مستقيم معمولي ولي خسته كننده

 

5.تعدا پله ها:تعداد تلاشهايي كه شما اميدواريد براي برقراري رابطه تان به عمل آوريد.

 

6.اندازه اتاق:ميزان ماجراجويي هر چه كوچك باشد يعني شما آدم محافظه كاري هستيد

 

7.رنگ اتاق شخصيت شماست:

قرمز:احساساتي و پر شور      سياه و سفيد:منطقي       ارغواني:ماجراجو

 زرد و پرتقالي:شادمان و سرحال     رنگين كمان:شما در مورد اين كه واقعاً چه هستيد شك داريد

 

8.شكل ميز:زاويه ديد شما را نسبت به چيزها يا موقعيت ها نشان مي دهد.

مربع:ثابت و منصفانه

گرد:شما مي‌خواهيد چيزها را از ديدگاه و نقطه نظر بسياري افراد ديگر ببينيد

مثلث:شما مي‌خواهيد مبتكر و اصلي باشيد

بي شكل:شما آدم بي اراده اي هستيد و هميشه طفره مي‌رويد

 

9.ميوه ها نشانگر اين هستند كه شما به دنبال چه نوع دوستاني مي گرديد ميوه هاي بزرگتر نشانگر اين هستند كه نمود فيزيكي و ظاهري براي شما بيشتر اهميت دارد و ميوه هاي كوچكتر به معني اين هستند كه شخصيت افراد براي شما مهم است.

 

10.اين شخص نشانگر نوع دوستاني است كه شما به دنبال او هستيد.

 

11.چگونگي خوردن ميوه نشانگر اين است كه شما چگونه با ديگران رفتار مي‌كنيد.

الف:يعني شما كينه اي از ديگران به دل نمي‌گيريد

ب:يعني شما فقط نكات مثبت دوستانتان را مي‌پذيريد و از پذيرفتن نكات منفي آنها سرباز مي زنيد

ج:خوردن آن عليرغم كرم خوردگي يعني نقاط قوت و ضعف ديگران را مي پذيريد

د:دور انداختن يعني شما آدم بي رحمي هستيد.

 

12. 5 حيوان:

دلفين:شغل و حرفه               فيل:خانواده

اسب:عشق                       موش:انتظار و احترام

آهو: دوستان شما و چيزهايي كه به آن توجه داريد است.

 

 

[ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, ] [ 17:25 ] [ آ.ح ]

خوابگاه دختران:

 

 

شبنم:لاله جون چی شده چرا داری گریه می کنی؟

 

 

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان >آناتومی!!!<

رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم،

مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام

 شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت.

درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری

و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می

دونی کـه؟

لالـه:(اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من

 اونقــدر  سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور

بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند

می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!


شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور

تـونســتیم بخـونیم! ببـین!  گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل

کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره.

مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می

رسـد. )اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد!

دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار

کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد،

ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق

خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود)

 

خوابــگاه پســران (شـب)


 (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان»

دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان

مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال،هم

واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد

اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع

شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟!

نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای

وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه

های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه

قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه

واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می

شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا:استقلال همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!! پرسپولیس قهرمان

میشه خدا می دونه که حقشه...............

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور

می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند

[ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, ] [ 16:49 ] [ آ.ح ]

شعری بسیار زیبا از حمید مصدق و پاسخی زیباتر، از فروغ فرخزاد به این شعر زیبا...

 

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

 

باغبان از پِی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

 

سیب دندان زده از دست تو  افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز ،

سالها هست که در گوش من آرام ،

                                                آرام

خش خش ِ گام تو تکرار کنان ،

می دهد آزارم

 

و من اندیشه کنان

غرق ِ این پندارم

که چرا ،

           - خانه کوچک ما

                               سیب نداشت .

 

 

و اما پاسخ فروغ فرخزاد به این شعر زیبا:

 

 

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر

 باغچه خانه ما سيب نداشت...!

[ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:حمید مصدق,فروغ فرخزاد,, ] [ 23:10 ] [ آ.ح ]

سلام......شرمنده ما هی عکساموونو میزاریم و وقتتونو میگیریم....آخه وقتی

عکسارو می بینم حال می کنم و چون شما رو هم دوست دارم می خوام شما

هم استفاده کنین.... امیدوارم از این عکس ها خوشتون بیاد...

راستی اون پرنده ای که عکسشو گذاشتم اسمش آقا پسر هست که خیلی

دوسش دارم.... اون گلهای شقایق هم باغ هتل هماست در فصل بهار.....خوشحال

شدیم همراهتون بووددییمم ... تا عکس های بعدی فعلا خدا نگهداررر...

[ 4 اسفند 1389برچسب:, ] [ 18:28 ] [ آ.ح ]

 

 

تقدیم به همه همکلاسیها و دوستهای عزیزم :

به نام دو گل بهشت "یکی عشق و دیگری سرنوشت ". به قلم گفتم بنویس هر چه دلش خواست نوشت : من را خاک پای دوست...دوست را به سرم تاج نوشت

[ سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:دوست_فرشته, ] [ 11:47 ] [ آ.ح ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پزشکی چنین فرمودند:« خداوند طبیب است و تو یاری مهربان هستی، طبیب درد، کسی است که آن را آفریده است ».
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 81
بازدید ماه : 167
بازدید کل : 252787
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 1172
تعداد آنلاین : 1

.