پزشکی 89 مشهد (دکتر شاهین فر) « و اوست کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد » (شعرا: 79 و 80)
| ||||||
|
سلام به پیشنهاد بچه ها (چه قبلا چه الان) صندلی داغ با اسم مستعار راه میفته!، فقط واسه این که حرفارو راحت تر بزنیم(البته هرکی مایل بود می تونه با اسم خودش سوال بپرسه) قانون1:به هم توهین نکنیم،همدیگرو مسخره نکنیم و... قانون2:یه نفر با چند تا اسم مستعار مختلف، سوال نپرسه... قانون3:تو برگزاری صندلی داغ همه نقش دارن و همه مسئولن... این قوانین صندلی اوله که اگه بچه ها همکاری کردن و همه چی خوب پیش رفت بازم ادامه میدیم در غیر این صورت روش کار عوض میشه... من اسم 8 نفرو که دفه ی قبل کاندید شدن تو لیست نظرسنجی گذاشتم(لیست نظرسنجی پایین msg box سمت چپ وبلاگه) تا 10 روز وقت هست که نظر بدیم(اگه زیاده بگین تا کم شه) هر کی دوس داره اسمش به لیست اضافه شه یا از لیست حذف شه خبر بده. در پایان 10 روز کسی که بیشترین رای رو اورد مهمون صندلی داغ میشه! دوستانی که با همه ی قوانین موافقن میتونن تو نظرسنجی شرکت کنن! ممنون از همکاری با وبلاگ خودتون!
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم. کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز... با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.(رخشان بنی اعتماد)
همکلاسیای خوب سلام
بچه ها یه سری پیشنهاد داشتن که قرار شد همه در جریان قرار بگیرن:
( واسه پسورد شماره کلاس اناتومی سروگردن استاد عرفانیان رو وارد کنین تا ان شاءالله بعد عید که همو دیدیم عوض شه)
2) خبر خوب بعدی اینکه ازین به بعد نظرات خصوصی هر پست ، به E-mail خود نویسنده ی پست ارسال میشه(دیگه راحت باشین!!!!)
بیاین همین جا رای بدین( تا جایی که من می دونم تو رای گیری قبلی از دخترا سحر و از پسرا آقای شایان فر بیشترین رای رو اوردن)
4) ... دیگه یادم نمیاد!
یه تشکر خیلی ویژه از همه ی اونایی که که وبلاگو آپ میکنن، چرا از بقیه خبری نیس؟؟؟
امسال کلا سال خوبی بود متفاوت با همه ی سالایی که تا الان داشتیم کنکور، ورود به دانشگاه و... پارسال این موقع رو یادتونه ؟؟؟؟!!!!! سخت بود اما گذشت...
[ چهار شنبه 25 اسفند 1389برچسب:اطلاعیه, ] [ 11:35 ] [ آ.ح ]
در اسفند ماه هر سال مردانی از شرق به پا میخیزند تا از پنجره ها آویزان شده و دستمال به دست شیشه ها را پاک کنند ...!
پیشاپیش عید همه ی هم کلاسی های عزیزم مبارک ...! سلام در طول دوران تحصیل همیشه مشکلاتی بوده و خواهد بود کاریش هم نمی شه کرد واسه همفکری تصمیم گرفتم یه نظر سنجی راه بندازم سوال : به نظر شما چرا سر کلاس پفک خوردن سخته؟؟؟؟ 1 – پوستش خش خش می کنه 2 – دست آدم پفکی می شه وقتی می خواد با موبایلش اس ام اس بده گوشیش کثیف می شه 3 – بعد از خوردن آب لازمه سر کلاس هم آب گیر نمی یاد(به استثناء افراد مجهز 4 – ممکنه با بغل دستی سر آخرین دونه دعوا سر بگیره 5 – چون سعی می کنیم تند تند بخوریم ممکنه بپره تو گلومون 6 – اگه بعد از کلاس قرار باشه بریم سلف اشتهامون کور می شه 7 – ممکنه وقتی حواسمون نیست اونی که پشت سرمونه بسته رو بقاپه 8 – چون بسته چی توز موتوری اشتها رو تحریک می کنه 9 – ممکنه موقع خوردن استاد ببینه و مجبور بشیم پفک رو از تو حلقمون برگردونیم 10 – اصلا استاد بفهمه 11 – سایر (لطفا کامل توضیح بدین) رده بندی جدید بهترین دانشگاههای دنیا از نظر تعداد و کیفیت اساتید: 1. زندان اوین. 2. دانشگاه هاروارد. 3. دانشگاه آکسفورد
به دو دلیل زنها فوتبالیست نمیشن: ۱٫عمرا ۱۱ تا زن یجور لباس بپوشن ! ۲٫عمرا بازی بعدی همون لباسو بپوشن!! ...........
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو... میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی. شنبه: همون لحظه که وارد دانشگاه شدم منوجه نگاه سنگينش شدم. يکشنبه: امروز ساعت ? به دانشگاه رفتم. موقع رفتن تو سرويس يه خانمي پشت سرم نشسته بود دوشنبه: امروز به محض اينکه وارد دانشگاه شدم سر کلاس رفتم. سه شنبه: امروز روز خوبي نبود نه از مريم خبري بود نه از نرگس نه از مينا. چهارشنبه: امروز وقتب که داشتم وارد سلف مي شدم يه مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه پنج شنبه: يکي از دوستاي هم دانشگاهيم به نام احمد منو به تريا دعوت کرد. جمعه: امروز صبح در خواب شيريني بودم که داشتم خواب عروسيه بزرگ خودمو مي ديدم. شنبه: امروز صبح زود از خواب بيدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بيافتم که مادرم گفت: دوستان عزیز اگر جنبه ندارید لطفا شعور داشته باشید و وارد نشوید .....
اگر هردو رو دارید بگید تا براتون چیزهایی کاربردی بزاریم شاید بدرد ایندتون بخوره ادامه مطلب
فکر کردم با مشکلاتی که بخاطر همکاری زیاد مسئولین دانشگاه سر حذف و اضافه داشتیم چند قانون کاربردی رو یاداوری کنم تا در مورد تعطیل کردن کلاسها زودتر اقدام کنیم
امیدوارم این قوانین در زندگیتون بدرد بخور واقع بشه..........
ادامه مطلب
8 مارس، روز جهانی زن مبارک!
راستش در جریان نیستم روز جهانی مرد هم هست یا نه, به هرحال اونم مبارکه !
(من روز زن یادم نبود پریسا جون یادمون انداخت.)
[ سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:روز زن, ] [ 14:2 ] [ آ.ح ]
------------------------------
محمد رضا لطفی، مدیر گروه بیولوژیکی دریایی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران گفته است که عده ای از صیادهای صنعتی گاهی "جسد دلفین های مرده را به سردخانه بنادر می دهند و حتی از گوشت فاسد آن ها کنسرو تن تولید می شود."
آقای لطفی گفته است که مسئولیت کنترل سردخانه های بنادر به عهده اداره شیلات است، اما مسئولان شیلات و وزارت بهداشت ایران تاکنون نسبت به این خبر موضع گیری نکرده اند. اسماعیل کهرم، کارشناس محیط زیست می گوید که در همه جای دنیا تلاش می شود که دلفین ها صید یا کشته نشوند. آقای کهرم تهیه کنسرو از دلفین های مرده را زنگ خطر دانسته و می گوید علیرغم کنترل شدید وزارت بهداشت و سازمان دامپروری، به طور حتم این عمل به شکل "غیر قانونی" انجام می شود. وی با اشاره به تجربه شخصی از سفر به خلیج فارس و مکان های صیادی این منطقه، می گوید که معمولا لاشه دلفین هایی که به ساحل آمده یا ماهیانی که در داخل تور افتاده اما به دلیل مسائل شرعی قابل خوردن نیستند را برای تولید کود جمع آوری می کنند.
در سرتاسر ایران گوشت های مختلف را که قیمت های مختلفی دارد به جای یکدیگر غالب می کنند. در بعضی مناطق گوشت شتر را به جای گوشت گاو می دهند.
آقای کهرم با "فاجعه" خواندن استفاده از گوشت دلفین های مرده می گوید باید هر چه سریع تر با متخلفان برخورد شود. او همچنین سه دلیل را باعث مرگ دلفین ها در خلیج فارس عنوان می کند. نخست دلیل، مرگ طبیعی این پستاندارن است. دومین عامل، مرگ و میر در اثر آلودگی است و سوم این است که این دلفین ها در داخل تورهای "ترولر" قرار می گیرند. تورهای وسیعی که گاهی به طول ۲۰ تا ۳۰ متر می رسند و دلفین ها که پستانداران آبزی هستند، به دلیل گیر افتادن در این تورها خفه می شوند. اسماعیل کهرم همچنین به مورد همکاری دلفین ها و انسان ها در صیادی نیز اشاره می کند و می افزاید دلفین ها بدون اینکه آموزش ببینند ماهی ها را به طرف تور صیادان حوالی ساحل می فرستند و خود نیز از آن تغذیه می کنند. آقای مستوفی نیز با اشاره به تفاوت گوشت ماهی تن و دلفین می گوید: "گوشت دلفین برخلاف گوشت ماهی تن ورقه ورقه نیست و گوشت نسبتا سفت تری دارد." به گفته او ماهی تن در هنگام صید تقلا می کند و سمی در بدنش تولید می شود که برای انسان مضر است. به همین دلیل در کشوری مانند ژاپن برای کاهش این ضرر، ماهی تن را با نیزه شکار می کنند. آقای مستوفی در مورد ماهی تن ایران که به طور طبیعی مدت زیادی در تور تقلا می کند، به این مسئله اشاره می کند که این تقلا باعث ایجاد سمی می شود که با گرم کردن قوطی از بین نمی رود. آرزومند بهترینها برای شما
آقای دکتر سعید خالدی شاگرد اولیتون رو صمیمانه بهتون تبریک می گیم! ان شاء الله در تمام مراحل زندگیتون موفق باشین و همیشه اول.... راستی شیرینی یادتون نره آقای دکتر.... [ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:شاگرد اول کلاس, ] [ 13:20 ] [ آ.ح ]
سلام خیلی وقت بود که بلاگ سر نزده بودم دلم براتون تنگ شده بود جدی می گم به ذهنم رسید که یکم فضای بلاگو تغییر بدیم از قالبش شروع کردم البته طرحش خیلی به دل خودم نمی شینه نظر بدین که واسه عید قالبش چه جوری بشه! بچه ها بهتر نیست اگه مطلبمون طولانی شد بقیه شو تو ادامه ی مطلب وارد کنیم که هم بلاگ سریعتر لود بشه هم بچه ها واسه خوندنشون کنجکاوتر بشن وهم پستای بیشتری رو تو یه صفحه ببینیم؟؟ بعضی از نویسنده ها واقعا فعالن دستشون درد نکنه و هم چنین متشکریم از اعضای وبلاگ (با نویسنده فرق داره ) که مطلباشونو برای بلاگ ارسال می کنن. منتظر پست های خانم ها و آقایون: مهسا ,شراره, فرزانه, پریسا, فرهاد و علی هستیم... عکس های آقا نوید هم خیلی جالب بود بیشتر به این دلیل که عکاس خودشون بودن! یه پیشنهاد: عکس های جالب و خنده داری که از خودتون و بچه های کلاس دارین بفرستین, حتی عکس استادا, فضای کلاس درس, صحنه هایی که تو کلاس شکار کردین و.... جالبه نه؟ و اما جزوه.... من یه عده رو میشناسم که ترم پیش خوب جزوه نوشتن: شهره ,فهیمه, سحر, شکوفه, پریسا, علی و فرید رضا. مطمئنا بقیه ی بچه هام جزوه هاشون خوبه منتها چون من ندیدم اسم نبردم فک کنم آقا ی سعید خالدی هم جزوه هاشون عالی باشه خودتون می دونین که چرا!!!
[ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:پیشنهاد, ] [ 12:50 ] [ آ.ح ]
سیستم در حال ارتقا می باشد...
با توجه به استقبال بالا از لوکس بلاگ این سرویس در حال ارتقا به نسخه 2 می باشد. هم اکنون تمامی بخش ها زودتر از زمان مقرر در دسترس قرار گرفته است. با تلاش تیم لوکس بلاگ تا پایان امروز جمعه 13 اسفند ماه بروز رسانی به نسخه 2 به اتمام خواهد رسید و لوکس بلاگ با سرعتی بیشتر و امکاناتی فراتر فعالیت خود را ادامه خواهد داد.در نخسه 2 از فناوری LiteSpeed در سرور ها استفاده شده است.لوکس بلاگ تنها سرویس ارائه دهنده وبلاگ است که از این فناوری قدرتمند برای اولین بار در ایران استفاده میکند. کاربران عزیز توجه بفرمایید امکاناتی که لوکس بلاگ به اعضای خود ارائه میکند در هیچ یک از سرویس های دیگر نظیر ندارد.مثل فضای نامحدود رایگان.امکان اپلود موزیک دلخواه.نمایش عکس نظر دهنده در کنار نظرات.سیستم عضو گیری وبلاگ ها و ...همه این امکانات نیاز به سرور های قدرتمند و بزرگ دارد.به خاطر هزینه های بالای این سرور ها هیچ یک از دیگر سرویس های ارائه وبلاگ این امکانات را ندارند.به خاطر دو روز ناپایداری سیستم از شما پوزش می طلبیم. این ناپایداری را به حساب 2 سال پایداری بی وقفه نادیده بگیرید و ما را عفو بفرمایید.با تشکر [ جمعه 13 اسفند 1389برچسب:ارتقا, ] [ 11:45 ] [ آ.ح ]
.:لطفاً به سوالات زیر با دقت و مداد پاسخ دهید:. - کاش شهریه ها بیشتر شود. پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت. باور کنید این مطلب طنز است!! این تستها توسط یکی از متخصصین امر آموزش طراحی و استاندارد شده و داوطلبان عزیز لازم است قبل از شروع آزمون به چند نکته مهم توجه نمایند. 1- کسی که سوادِ ۲ روزش با هم مساوی باشد... الف ) بی سواد است ب) پول ندارد ج ) استاد دانشگاه آزاد می شود د) دانشجوی دانشگاه آزاد است 2- دانشگاه آزاد باید طوری باشد که دانشجوی آن... الف) مجبور نباشد دست از زندگی و تحصیل بکشد ب)مجبور نباشد دست از اسلام بکشد ج )مجبو نباشد دست از ایران بکشد و انگلیس برود د) هیچکدام 3- روش دانشگاه آزاد باید: الف) روش تحصیلی که درحوزههای علمیه میخوانند باشد ب ) روش 3- 5 – 2 باشد ج ) روش پولشویی باشد د) همه موارد بالا صحیح است. 4- اگر خرج یک دانشجوی دانشگاه آزاد در سال بیش از 10 هزار تومان باشد... الف ) برگردد به همان داهاتی که از آن آمده . ب) دانشجوی دروغگویی است، زیرا کمتر از 10 هزار تومان می شود . ج ) خدا خواسته است. د) تقصیر خودش است و به ما ربطی ندارد. 5- محل تشکیل کلاسهای دانشگاه آزاد کدام گزینه است؟ الف ) در آن مقبره ب) در این مقبره ج ) در کوهپایه های شمال غربی خلیج فارس د) هر روستایی که 1000 هکتار زمین به ما هدیه بدهد. 6- در دانشگاه آزاد به استادها... الف ) حقوق می دهیم ب ) به جای حقوق زمین می دهیم ج ) حقوق نمی دهیم د ) به جایش پول شویی یاد می دهیم 7- در دانشگاه آزاد به دانشجویان... الف ) پوشاک می دهیم ب ) خوراک بیف استراگانف می دهیم ج ) مسکن می دهیم د ) فقط به فرزندانمان می دهیم 8- مدرک تحصیلی مورد نیاز برای ثبت نام در دانشگاه آزاد عبارت است از : الف ) پیش دبستانی ب ) اول ابتدایی ج ) پایان دوره ابتدایی د ) مدرکی نیاز نیست. 9- دانشجویان بعد از فراغت از تحصیل... الف) خیابان گز می کنند تا ساندویچ فروشی پیدا کنند ب ) می روند خارج هوا بخورند ج ) زمین خوار می شوند د ) هیچکدام از موارد بالا 10- جهت کمک به تاسیس دانشگاه آزاد کدام یک از موارد زیر را می توانید در اختیار ما قرار دهید. الف) هر باغ و زمینی که صلاح می دانید ب ) چند ساعت تدریس رایگان ج ) مهریه ای که از شوهرتان طلب دارید د ) استخر 11- دولت باید به ما کمک کند اما الف ) ما به آنها کاری نداریم ب ) موسس ما هستیم و بچه های ما ج ) بعدا حالشان را می گیریم د ) آمارشان دروغ است 12- اگر به جای دانشگاه آزاد، جوانانمان را به دانشگاه کدام یک از کشورها بفرستیم جوانانمان فاسد می شوند؟ الف ) دانشگاه ایالت متحده امریکا ب) دانشگاه رژیم صهیونیستی ج) دانشگاه انگلیس د ) دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز 13- دانشگاه آزاد از چه موادّی تشکیل شده؟ الف) هر چقدر پول بدی آش می خوری ب ) مواد لازم ج ) مواد آتش زا د ) مواد منفجره 14- حجاب در دانشگاه آزاد الف ) آزاد است. ب ) حرام شرعی است . ج ) مکروه است . د ) مباح است . لازم به ذکر است، منبع برخی از تست های امسال دانشگاه آزاد برگرفته از سخنان یکی از موسسین آن در سال 1361 است. اوپرا وينفري : Oprah Winfrey
امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان... و در اینده شما هم یکی از شخصیتهای مهم پزشکی جهان بشید... موفق باشید.
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد.. جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد. همین که به روی آب آمد، اولین کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریهاش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید "زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." سقراط گفت: "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ موفقیت راز دیگری ندارد".
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:« می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟» يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي كلاس را ديدم. اسمش مارك بود و انگار همهي كتابهايش را با خود به خانه مي برد. با خودم گفتم: 'كي اين همه كتاب رو آخر هفته به خانه مي بره. حتما ً اين پسر خيلي بي حالي است!' من براي آخر هفته ام برنامه ريزي كرده بودم (مسابقهي فوتبال با بچه ها، مهماني خانهي يكي از همكلاسي ها) بنابراين شانه هايم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم. همينطور كه مي رفتم، تعدادي از بچه ها رو ديدم كه به طرف او دويدند و او را به زمين انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روي خاكها افتاد. عينكش افتاد و من ديدم چند متر اونطرفتر، روي چمنها پرت شد. سرش را كه بالا آورد، در چشماش يه غم خيلي بزرگ ديدم. بي اختيار قلبم به طرفش كشيده شد و بطرفش دويدم. در حاليكه به دنبال عينكش مي گشت، يه قطره درشت اشك در چشمهاش ديدم. همينطور كه عينكش را به دستش ميدادم، گفتم: ' اين بچه ها يه مشت آشغالن!' او به من نگاهي كرد و گفت: ' هي ، متشكرم!' و لبخند بزرگي صورتش را پوشاند. از آن لبخندهايي كه سرشار از سپاسگزاري قلبي بود. من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسيدم كجا زندگي مي كنه؟ معلوم شد كه او هم نزديك خانهي ما زندگي مي كند. ازش پرسيدم پس چطور من تو را نديده بودم؟ او گفت كه قبلا به يك مدرسهي خصوصي مي رفته و اين براي من خيلي جالب بود. پيش از اين با چنين كسي آشنا نشده بودم... ما تا خانه پياده قدم زديم و من بعضي از كتابهايش را برايش آوردم. او واقعا پسر جالبي از آب درآمد. من ازش پرسيدم آيا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازي كند؟ و او جواب مثبت داد. ما تمام اخر هفته را با هم گذرانديم و هر چه بيشتر مارك را مي شناختم، بيشتر از او خوشم ميآمد. دوستانم هم چنين احساسي داشتند. صبح دوشنبه رسيد و من دوباره مارك را با حجم انبوهي از كتابها ديدم. به او گفتم:' پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهي عضلات قوي پيدا مي كني،با اين همه كتابي كه با خودت اين طرف و آن طرف مي بري!' مارك خنديد و نصف كتابها را در دستان من گذاشت.. در چهار سال بعد، من و مارك بهترين دوستان هم بوديم. وقتي به سال آخر دبيرستان رسيديم، هر دو به فكر دانشكده افتاديم. مارك تصميم داشت به جورج تاون برود و من به دوك. من مي دانستم كه هميشه دوستان خوبي باقي خواهيم ماند. مهم نيست كيلومترها فاصله بين ما باشد. او تصميم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خريد و فروش لوازم فوتبال بروم. مارك كسي بود كه قرار بود براي جشن فارغ التحصيلي صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نيستم در آن روز روبروي همه صحبت كنم. من مارك را ديدم.. او عالي به نظر مي رسيد و از جمله كساني به شمار مي آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبيرستان پيدا كنند. حتي عينك زدنش هم به او مي آمد. همهي دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهي من بهش حسودي مي كردم! امروز يكي از اون روزها بود. من ميديم كه براي سخنراني اش كمي عصبي است.. بنابراين دست محكمي به پشتش زدم و گفتم: ' هي مرد بزرگ! تو عالي خواهي بود!' او با يكي از اون نگاه هايش به من نگاه كرد( همون نگاه سپاسگزار واقعي) و لبخند زد: ' مرسي'. گلويش را صاف كرد و صحبتش را اينطوري شروع كرد: ' فارغ التحصيلي زمان سپاس از كساني است كه به شما كمك كرده اند اين سالهاي سخت را بگذرانيد. والدين شما، معلمانتان، خواهر برادرهايتان شايد يك مربي ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان.... من اينجا هستم تا به همه ي شما بگويم دوست كسي بودن، بهترين هديه اي است كه شما مي توانيد به كسي بدهيد. من مي خواهم براي شما داستاني را تعريف كنم.' من به دوستم با ناباوري نگاه مي كردم، در حاليكه او داستان اولين روز آشناييمان را تعريف مي كرد. به آرامي گفت كه در آن تعطيلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالي كرده تا مادرش بعدا ً وسايل او را به خانه نياورد. مارك نگاه سختي به من كرد و لبخند كوچكي بر لبانش ظاهر شد. او ادامه داد: 'خوشبختانه، من نجات پيدا كردم. دوستم مرا از انجام اين كار غير قابل بحث، باز داشت.' من به همهمه اي كه در بين جمعيت پراكنده شد گوش مي دادم، در حاليكه اين پسر خوش قيافه و مشهور مدرسه به ما دربارهي سست ترين لحظه هاي زندگيش توضيح مي داد. پدر و مادرش را ديدم كه به من نگاه مي كردند و لبخند مي زدند. همان لبخند پر از سپاس. من تا آن لحظه عمق اين لبخند را درك نكرده بودم. هرگز تاثير رفتارهاي خود را دست كم نگيريد. با يك رفتار كوچك، شما مي توانيد زندگي يك نفر را دگرگون نماييد: براي بهتر شدن يا بدتر شدن. خداوند ما را در مسير زندگي يكديگر قرار مي دهد تا به شكلهاي گوناگون بر هم اثر بگذاريم. دنبال خدا، در وجود ديگران بگرديم. ' دوستان، فرشته هايي هستند كه شما را بر روي پاهايتان بلند ميكنند، زماني كه بالهاي شما به سختي به ياد ميآورند چگونه پرواز كنند.'
هيچ آغاز و پاياني وجود ندارد.... ديروز، به تاريخ پيوسته، فردا ، رازي است ناگشوده، اما امروز يك هديه است
*پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محليشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام ،اندازه نگهدار* *پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمناچرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند**. * *پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن* * پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تابنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز**… * *هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند* *پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن* *پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن* *پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود* *پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن* *هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان**. * *پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی رابازمکن. بگذار تو را نادان بدانند* *پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رکو راست بگو. هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش* *پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند* *پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر* *پسرم! در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت دوربریز. آب بینی ات را پیراهن تمیز کنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند* *پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی* *پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش بیاید، زورکی که نیست* *پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهارهزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن* *پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین**. * *پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی**. **آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند.* *پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری* *فرزندم! هیچ کس تنها نیست**. * *پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن* *پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان دهسال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و فیلتر و نوسان بازار.مادرت جای آن را می داند* *هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار را می شناسی خودت را به نفهمی بزن* *پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم* *پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را ازمادرت* *پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت راببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان* *پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست* *هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو.اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت* *پسرم! گوجه را از میدان شهدا بخر، شنیده ام ارزان است**. * *پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد ، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد مشهد چشه؟* *پسرم! نامزد انتخابات شدی ، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را درانتخابات تنها نگذارند* *هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ …خودت نقطه چین ها رو پرکن* *پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است**. * *پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار* *پسرم! در فیس بوک عضو شو و این وصیت نامه را برای دوستانی که برمی گزینی یا تورا برمی گزینند “شیر” کن* موفق باشید چی شد که یهو تب صندلی داغ خوابید؟؟؟؟؟!!!!!! دخترا که رایشونو دادن پس آقایون کی میخوان رای بدن؟؟؟؟ آقای زارع مگه شما مسئول هماهنگ کردن و رای گرفتن از پسرا نیستین؟؟؟!!! راستی دست همه ی دخترا و پسرایی که پست میذارن درد نکنه!!!!! [ پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:داغ, ] [ 15:59 ] [ آ.ح ]
تقلبچیست؟؟ یک سری اعمال ننگین در صورت با عرضه بودن و این کاره بودن. شخص امتحان دهنده اخر عاقبت خوش و خرمی دارد (نوعی هولو برو توی گلو) . . . یه تعریف دیگه از تقلب! ۱.یک روش غیر اصولی و نا جوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان ۲.تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان! The best cosmetic for lips is truth for voice is pray for eyes is pity for hands is charity for heart is love and for life is friendship No one can go back and make a new start Anyone can start from now and make a brand new ending God didn't promise days without pain laughter without sorrow , sun without rain, but He did promise strength for the day, comfort for the tears and light for the way Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit but you enjoy the smooth road afterwards Don't stay on the bumps too long Move on When you feel down because you didn't get what because God has thought of something better to give you When something happens to you ,good or bad, consider what it means There's a purpose to life's events to teach you how to laugh more or not to cry too hard You can't make someone love you all you can do is be someone who can be loved the rest is up to the person to realize your worth It's better to lose your pride to the one you love than to lose the one you love because of pride We spend too much time looking for the right person to love or finding fault with those we already love when instead we should be perfecting the love we give Never abandon an old friend You will never find one who can take their place Friendship is like wine older it gets better as it grows When people talk behind your back, what does it mean? Simple ! It means that you are two steps ahead of them So, keep moving ahead in Life Medical school is not the end of the world. Take it from us, 2 students who have been there, when we say that medical school is what you make of it. Do not let medicine define you; instead, you should tailor medicine to your lifestyle. Otherwise, you might become overwhelmed by the demands of your new life and lose the sense of why you chose medicine in the first place. How do you survive medical school? From the beginning, time management must be a major priority. If you can manage your time successfully, you can still enjoy your life to a certain extent. Studying in med school is not the same as it was in college; this is a new world where you have to explore different techniques and find what works best for you. In medical school, it is all about studying smart, not studying hard. If you don't know this at the beginning, you will learn it the hard way Studying medicine is a long process and demands a great amount of discipline and sacrifice. But the reward is priceless. We hope that you chose medicine for the amazing field it is: the rich opportunities it provides for helping humans and the avenues it opens for making a difference in the world. The following are some of the most common pieces of advice we have collected 1Take care of yourself. You may face long-term negative consequences to your health if you adopt negative behaviors. Do not deprive yourself of healthy, fresh food. Do not ruin your health by eating fast food and avoiding exercise. Do not pull all-nighters and deprive your body and brain of sleep; the consequences are too severe for what may be only 15 minutes of productive studying. Your brain needs fresh food, water, fruits, and vegetables. Your body needs exercise and sleep. Finally, and we cannot emphasize this enough, remember that we are joining a great profession. Be passionate about what you are learning! Medicine is a treasure and an art. As Henri Amiel said, "To me, the ideal doctor would be a man endowed with profound knowledge of life and of the soul, intuitively divining any suffering or disorder of whatever kind, and restoring peace by his mere presence." http://www.medscape.com/viewarticle/736773?src=mp&spon=25 ترم2!!!!!!!!!!!!!!
وای ی ی ی ی ی ی ی بالاخره تموم شد
1- .یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت 3 نفر بیشتر نیستن ولی 5 خط موبایل دارن 2. واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه پشت میز بغل دستی تو نشسته 3. رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه 4.ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک و چیزایی رو که خریدی ببرن داخل 5. هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره 6. وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی،استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برميگردی که موبايلت رو برداری. بدون توجه به اینکه 20-30 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی 8. صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیله 9. الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی،سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی 10. اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره 11. الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه 12. و من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالاحتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی. 13. دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی،خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو ، انسان عصر 2010، به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی! دوستی عین غم است در نگاه مهتاب یا که یک نغمه شاد از پرستو در باد دوستی حادثه نیست دوستی جاذبه نیست دوستی واژه این دکلمه نیست دوستی برق دو چشمان شماست دوستی خنده پنهان شماست دوستی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد دوستی مهر شماست که مرا شاعر کرد دوستم باش و بدان دوست می دارمتان... [ چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:توسط فرشته, ] [ 19:4 ] [ آ.ح ]
تصور كنيد در بيابان خشك و بي پاياني در حال راه رفتن هستيد خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پياده روي......ناگهان ساختمان مجلل و با شكوهي در جلوي شما ظاهر ميشود. 1.ساختماني كه جلوي شما ظاهر شده است چيست؟ الف-يك قصر ب- يك موزه ج-يك هتل د-يك بناي مذهبي (مسجد-كليسا-......) 2.شما از چه طريقي وارد ساختمان ميشويد؟ الف-پنجره ب- در ج- بالكن د- تونل زير زميني وقتي وارد ساختمان شديد آن را بسيار مجلل و باشكوه مي يابيد......ناگهان صداي در زدن ميشنويد...در را باز ميكنيد و كسي را ميبينيد كه واقعاً ميخواستيد با او باشيد.
3. آن شخص كيست؟ به گشتن ادامه ميدهيد...پلكاني را ميبينيد كه به طبقه بالا ميرود. 4.مارپيچي است يا مستقيم؟ از پلكان بالا ميرويم تعداد پله ها را ميشماريد.
5.چند پله بود؟(هر عددي از يك تا بي نهايت) بعد وارد اتاقي ميشويد..........
6.دلتان ميخواهد اين اتاق چقدر بزرگ باشد؟ الف-به اندازه يك آكواريوم ب-به اندازه يك اتاق معمولي ج-به اندازه يك جنگل د-به اندازه اقيانوس آرام
7.دلتان ميخواهد رنگ ديوار اتاق چه باشد؟ الف-قرمز ب-سياه و سفيد ج- ارغواني د-زرد يا پرتقالي و-رنگ هاي رنگين كمان
يك ميز جلوي شما ظاهر ميشود... 8.آيا گرد- مربع- مثلث يا بدون شكل خاصي است؟ و ظرفي با 5 ميوه روي آن قرار دارد: گيلاس- سيب- كيوي- طالبي-هندوانه
9.يك ميوه را انتخاب كنيد....... ميوه اي كه انتخاب كرده ايد شما را به ياد اين شخص مياندازد... 10.نام او را بنويسيد.
11.شما ميوه را برميداريد و......... الف-بلافاصله آن را ميخوريد. ب- قسمت كرم خورده را مي بريد و قسمت سالمش را ميخوريد. ج-آن را ميبريد و داخلش را ميبينيد كه كرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه ميدهيد د-اگر كرم خورده باشد تمامش را دور مياندازيد
از آن ساختمان خارج ميشويد و 5 حيوان را ميبينيد.موش- آهو- اسب- دلفين- فيل 12.اين حيوانت را به ترتيب اولويت كه برايتان دارند رده بندي كنيد..
جواب: 1.نشان دهنده چيزي است كه شما بيشتر از بقيه چيزها دنبال آن هستيد. قصر:ثروت موزه:حرفه و شغل هتل:خانه و عشق مكان مذهبي:اعتقادات يا زمينه رشد روحي و رواني شماست
2.نشان دهنده نوع زندگي است كه به دنبال آن هستيد. پنجره:زندگي سرشار از رويدادهاي پيش بيني نشده و شگفت انگيز در:زندگي آرام و امن بالكن:زندگي مسالمت جويانه و عاشقانه تونل زير زميني:زندگي خطرناك ولي معني دار پر از تجربه هاي متفاوت
3.فردي كه پشت در ميبينيد همان كسي است كه شما در رويارويي با مشكلات زندگي ميتوانيد كاملاً به او اعتماد كنيد.
4.پلكان نشانه زندگي عشقي شماست پيچ در پيچ ولي زيبا - مستقيم معمولي ولي خسته كننده
5.تعدا پله ها:تعداد تلاشهايي كه شما اميدواريد براي برقراري رابطه تان به عمل آوريد.
6.اندازه اتاق:ميزان ماجراجويي هر چه كوچك باشد يعني شما آدم محافظه كاري هستيد
7.رنگ اتاق شخصيت شماست: قرمز:احساساتي و پر شور سياه و سفيد:منطقي ارغواني:ماجراجو زرد و پرتقالي:شادمان و سرحال رنگين كمان:شما در مورد اين كه واقعاً چه هستيد شك داريد
8.شكل ميز:زاويه ديد شما را نسبت به چيزها يا موقعيت ها نشان مي دهد. مربع:ثابت و منصفانه گرد:شما ميخواهيد چيزها را از ديدگاه و نقطه نظر بسياري افراد ديگر ببينيد مثلث:شما ميخواهيد مبتكر و اصلي باشيد بي شكل:شما آدم بي اراده اي هستيد و هميشه طفره ميرويد
9.ميوه ها نشانگر اين هستند كه شما به دنبال چه نوع دوستاني مي گرديد ميوه هاي بزرگتر نشانگر اين هستند كه نمود فيزيكي و ظاهري براي شما بيشتر اهميت دارد و ميوه هاي كوچكتر به معني اين هستند كه شخصيت افراد براي شما مهم است.
10.اين شخص نشانگر نوع دوستاني است كه شما به دنبال او هستيد.
11.چگونگي خوردن ميوه نشانگر اين است كه شما چگونه با ديگران رفتار ميكنيد. الف:يعني شما كينه اي از ديگران به دل نميگيريد ب:يعني شما فقط نكات مثبت دوستانتان را ميپذيريد و از پذيرفتن نكات منفي آنها سرباز مي زنيد ج:خوردن آن عليرغم كرم خوردگي يعني نقاط قوت و ضعف ديگران را مي پذيريد د:دور انداختن يعني شما آدم بي رحمي هستيد.
12. 5 حيوان: دلفين:شغل و حرفه فيل:خانواده اسب:عشق موش:انتظار و احترام آهو: دوستان شما و چيزهايي كه به آن توجه داريد است.
خوابگاه دختران:
شبنم:لاله جون چی شده چرا داری گریه می کنی؟
لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان >آناتومی!!!< رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود) شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟ لالـه:(اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!
تـونســتیم بخـونیم! ببـین! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه. لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟! (در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. )اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود. شبنم: چی شـده فرشــتـه؟! فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت! شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته. فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر. (و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود)
خوابــگاه پســران (شـب)
دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال،هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود) میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم. مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه. میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد. مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟! میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!! آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری... مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست! در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی! رضــا:استقلال همین الان دومیشم خورد!!! مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!! پرسپولیس قهرمان میشه خدا می دونه که حقشه............... و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند شعری بسیار زیبا از حمید مصدق و پاسخی زیباتر، از فروغ فرخزاد به این شعر زیبا... تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پِی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز ، سالها هست که در گوش من آرام ، آرام خش خش ِ گام تو تکرار کنان ، می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق ِ این پندارم که چرا ، - خانه کوچک ما سیب نداشت . و اما پاسخ فروغ فرخزاد به این شعر زیبا: من به تو خنديدم باغچه خانه ما سيب نداشت...! سلام......شرمنده ما هی عکساموونو میزاریم و وقتتونو میگیریم....آخه وقتی عکسارو می بینم حال می کنم و چون شما رو هم دوست دارم می خوام شما هم استفاده کنین.... امیدوارم از این عکس ها خوشتون بیاد... راستی اون پرنده ای که عکسشو گذاشتم اسمش آقا پسر هست که خیلی دوسش دارم.... اون گلهای شقایق هم باغ هتل هماست در فصل بهار.....خوشحال شدیم همراهتون بووددییمم ... تا عکس های بعدی فعلا خدا نگهداررر...
تقدیم به همه همکلاسیها و دوستهای عزیزم : به نام دو گل بهشت "یکی عشق و دیگری سرنوشت ". به قلم گفتم بنویس هر چه دلش خواست نوشت : من را خاک پای دوست...دوست را به سرم تاج نوشت [ سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:دوست_فرشته, ] [ 11:47 ] [ آ.ح ]
|
|
||||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |